سردارجنگل
Saturday, April 22, 2006
  سنت مو و معجزه اش !!

 
Friday, April 21, 2006
  ابتذال، وقاحت؟ و يا...هنركُشي؟كاظم مصطفوي
ابتذال، وقاحت؟ و يا...هنركُشي؟كاظم مصطفوي

ابتذال، وقاحت؟ و يا...هنركُشي؟كاظم مصطفوي

ابتذال و وقاحت دو همزاد ديرينه هستند اما در همة آدمها و حكومتها به يكديگر نمي‌رسند. يعني اگر كسي، يا حكومتي، ياوة مبتذلي ببافد مقداري قابل تحمل است. به‌عبارت دیگر آدم می‌تواند ناديده و ناشنيده بگيردش. اما وقتي ابتذال فوران كرد، و بازنايستاد مرزهاي منطق و استدلال و فهم و درك يكي پس از ديگري فرو می‌ريزند و ما در يك لحظة ناگهاني احساس می‌كنيم وارد سرزمين هرز «وقاحت» شده‌ايم. سرزميني ويران و بي در و پيكر. سرزميني پر از انواع سگ كه اولين خصوصيتشان اين است كه صاحبشان را نمي‌شناسند. جهنم دره‌يي كه به قول شادروان دكتر ساعدي هفت سال، هفت سال علفي در آن سبز نمي شود.در برخورد با اهالي اين ولايت با ياوه‌يي مبتذل و يا ياوه‌سرايي لاف‌زن مواجه نيستيم. بلكه خود را در برابر آدم و يا حكومتي وقيح و بي چشم و رو می‌يابيم. و همين مسأله است كه گاه زبانمان را بند مي‌آورد كه چه بگوييم و يا چه عكس‌العملي داشته باشيم؟ می‌دانيم هرچه بگوييم و هركاري بكنيم نهايتاً مغلوبيم. يعني كه وقاحت طرف مقابل، از نجابت ما بيشتر است. و روال خودبه‌خودي قضايا هميشه اين بوده كه وقاحت در نبرد با نجابت برنده باشد. بعد می‌خواهيم شكست را نپذيريم. تسليم نمي‌شويم. اما تنها سلاحي كه داريم نجابت است. ما كه نمي‌توانيم وقاحت را با وقاحت پاسخ بدهيم. ناگزير در برابر وقاحت حريف بايد برنجابتمان بيفزاييم. راه ديگري نداريم. بايد توشه‌يي ديگر برگيريم و با نجابتي بيشتر و بيشتر به رويارويي با وقاحت برخيزيم.با وجود اين اعتراف می‌كنم من بارها اين كار را كرده‌ام اما باز هم در ميدان نبرد با آخوندها شكست خورده‌ام. يعني باز زبانم بند آمده و باز احساس تلخ پيروزي وقاحت و ابتذال را برنجابت تجربه كرده‌ام. احساس دردناك و رخوتناكي كه بعد از مدتي، آدمي را به عصياني تلخ‌تر و مهيب‌تر مي‌كشاند. به ويژه در دو پهنه بسيار حساس بوده‌ام. اخلاق و فرهنگ. در ساير زمينه‌ها با هرضرب و زوري بوده به خودم قبولانده‌ام كه بي‌مرزي آخوندها را بپذيرم. مثلاً وقتي خاتمي با مردة خميني تغزل و يا از لاجوردي تمجيد مي‌كند و يا به ذكر محاسن شكنجه‌گران وزارت اطلاعات مي‌پردازد شانه‌هايم را بالا مي‌اندازم و مي‌گويم او نكند و نگويد كه بگويد و بكند؟ او براي همين كارها علم شده است. همه كه نبايد گرگ درنده و گاو پيشاني‌سفيدي چون قاضي مرتضوي باشند. گاهي هم همين تيز دندانها بايد عباي سفيد بپوشند و لبخند بزنند. از اين‌روست كه مدتهاست ديگر از بسياري چيزها چندان تعجبي نمي‌كنم. اما صادقانه اعتراف مي‌كنم كه بيشتر از يك فساد اخلاقي، وقتي برانگيخته مي‌شوم كه خبر يك موعظه اخلاقي از آخوندي چون مصباح يزدي يا جنتي را می‌شنوم. همان احساس تلخ پيروزي وقاحت بر نجابت به سراغم مي‌آيد. بي‌اختيار فكر مي‌كنم مجموعة يك خلق، از خودم گرفته تا تمام خانواده و دوستان و آشنايانم، تا بسياري از هم‌ميهنانم ديده و ناديده‌ام در نجابت كم آورده‌ايم، و وقاحت آخوندها گوي سبقت را از همة ما برده است. همين‌طور وقتي مي‌شنوم وزارت ارشاد رژيم جلو انتشار هزار كتاب را گرفته و سانسور را بيشتر و بيشتر كرده برايم بسيار قابل تحملتر است تا اين‌كه از آخوندي يا نوچة آخوندي يا جيره‌خور آخوندي سخني و ادعايي در باب فرهنگ و هنر بشنوم. ديگر چندي است كه احساس مي‌كنم چهرة كسي كه اول بار دستور داد: «بشكنيد قلمها را» كمتر رياكار است تا آخوندك بي‌سر و پايي که اندر باب نقش ادبيات و فرهنگ، گاله گاله سخنراني مي‌فرمايد. در برخورد با اولي فكر می‌كنم با مرتجعي لو رفته روبه‌رو هستم كه از اول تكليف هم خودش و هم ما را روشن كرده است. اما جانور دوم شيادي است كه عكس مار می‌كشد و مدعي است كه مبلغ واقعي فرهنگ و هنر هم هست. فاجعه تنها به اين‌جا ختم نمي‌شود كه در نوع اول با مرتجعان مواجهيم و در نوع دوم با شيادان. بلكه در قدم بعدي به خوبي روشن مي‌گردد كه اين آميزة ابتذال و وقاحت وسيله‌يي است براي يك فرهنگ‌كشي و دفن هنر و اخلاق. وقتي لات چاقوكشي مثل آخوند عميد زنجاني را به نام رئيس دانشگاه حقنه مي‌كنند در واقع با يك استريپتيز وقاحت مواجه نيستيم. بلكه با يك جنايت تدارك ديده شده و «از پيش اعلام شده» مواجهيم. آنها در واقع دانشگاه را به قتل مي‌رسانند. ابتذال و وقاحت رژيم در اوج خود قداره‌يي است بركشيده براي تقتيل و تعزير، و سنگي براي سنگسار فرهنگ و هنر و اخلاق.از همين‌رو وقتي در خبرها می‌خوانيم (خبرگزاري ايسنا، اول بهمن1384) كه آخوند خاتمي به «خانه هنرمندان» رفته و دربارة «تحول در هنر كشور» درافشاني كرده و گفته: «البته بنده ادعا ندارم كه من نقشي داشته‌ام. اين نشانة ذوق هنر و سرماية عظيم ايران است و به‌خصوص نسل جوان ما كه وارد عرصة هنر شده است». ما فريب نمي‌خوريم. آن را به‌حساب فروتني ايشان نمي‌گذاريم. رياكاريش را به‌سخره می‌گيريم و با گفتن يك «خودتي» به او در مي‌گذريم. حتي وقتي در همين ديدار به «متجاوز از هفتاد هزار نفر» كه «فقط در تئاتر و بيش از آن در سينما و همين‌طور در هنرهاي تجسمي و موسيقي و… كار مي‌كنند…» اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «بنابراين جامعة هنري ما امروز بسيار جامعة گسترده‌يي‌ست. من بارها هم گفته‌ام كه حكومت حتي اگر بخواهد به موجوديت و قوت خود هم بينديشد، بايد اين جامعة هنري را جدي بگيرد». باز هم هنوز به سرزمين هرز وقاحت نرسيده‌ايم. می‌دانيم شيادي است سياست‌باز كه وظيفة مقدمش حفظ «موجوديت و قوت» همين آخوندهاست. اما همين موجود به‌محض اين‌كه «از ديدگاه من دربارة هنر و نيز روايت من از واقعيتي به‌نام هنر» سخن می‌گويد ديگر نمي‌توان تهوع خود را پنهان نگه داشت. آدم دلش مي‌خواهد در تميزترين خيابان اين اروپايي كه هشت سال تمام شيادي مثل او را حلواحلوا كرد عق‌بزند. به‌خصوص وقتي می‌گويد: «هنرمندان ايران بسيار صبور، كم توقع، مخلص و پركار هستند». وضعيت به‌شدت تغيير مي‌كند. ابتذال و وقاحت را در اوج خود به يكديگر مي‌آميزند. و ما، النهايه، گوينده را نه فقط يك شياد كه قاتل يك فرهنگ مي‌يابيم. با كسي طرف هستيم كه سلطانپور و پوينده و مختاري را به‌كشتن داده است. با قاتلي رودر رو هستيم كه دهها هنرمند با استعداد و بي‌پناه را خانه‌نشين كرده و آنها از شدت فقر و تنهايي و بي‌همزباني دق مرگ شدند. فرهنگ مسمومي را در رگهاي جامعه تزريق‌كرده كه هيچ چيز جز ارتجاع و ابتذال نيست. او با كلام و رفتار و كردارش بيشترين ضربه‌ها را به فرهنگ ما در همين سالهاي اخير زده‌است. برخلاف آن‌چه كه شيفتگان او در ابتداي حكومتش تبليغ مي‌كردند خاتمي راه را براي روي‌كارآمدن فاشيستي‌ترين جناحهاي حاكميت هموار كرده است. با گذشت چند سال وقتي كه اهريمن آخوندي در يك قدمي اتمي شدن قرارگرفته آيا درك مفهوم «موجوديت و قوت» مورد نظر خاتمي استعداد زيادي می‌خواهد؟ و يا درك اين مسأله نبوغي فوق‌العاده می‌طلبد كه بدانيم اگر مجموعة تحقيقات دربارة زنان را در وزارت كشور به‌آتش مي‌كشند و يا اگر هنوز كتابهاي صادق هدايت اجازه انتشار بدون سانسور در ايران را ندارند و يا سانسورچيان وزارت ارشاد همان شكنجه‌گران اوين هستند نتيجة همان شياديهاي آخوند خاتمي است؟البته نبايد يك حق رژيم آخوندي را ناديده گرفت كه تنها آخوند خاتمي نيست كه دشنه به‌دست بر بالين فرهنگ و هنر و اخلاق مردممان نشسته و بارها و بارها آن‌را تا دسته در قلب آنها فرو كرده‌است. تماميت رژيم در اين زمينه شركت داشته‌اند و اگر نمونه مي‌خواهيد به خبري كه سايت پاسدار محسن رضايي(بازتاب) از كيهان شريعتمداري(بازجوي ويژه و تواب‌ساز) نقل كرده‌است رجوعتان مي‌دهم. سايت بازتاب در 15آذرماه گذشته گزارش‌ـ‌مقاله‌يي را تحت عنوان « هديه رهبر انقلاب به خوانندة «يار دبستاني» منتشركرد. در اين نوشته از رفتن نويسنده به راديو تهران در ميدان ارك تهران سخن رفته است. نويسنده براي اين‌كه ما از قتلي كه قرار است در آخر نوشته اتفاق بيفتد شوكه نشويم ناچار از ذكر مقدماتي است. تا اين‌كه: «چند دقيقه بعد توي راهروي سازمان چشمم افتاد به مردي كه لنگ‌لنگان به سمت استوديوي روبه‌رویي‌ام مي‌آمد. جلوتر كه آمد ديدم خودش است؛(داريوش جم)!» خوبي نويسنده اين است نه خودش در ابهام حركت مي‌كند و نه خواننده را در ابهام باقي مي‌گذارد. «داريوش جم» را معرفي مي‌كند: خواننده ترانة معروف «يار دبستاني». خوب حالا آهسته‌آهسته پا به سرزمين ابتذال و وقاحت می‌گذاريم. ابتدا يك تصفيه حساب سياسي با «دفتر تحكيم وحدت» می‌شود و بعد…: «موقع خداحافظي وقتي داشت شماره تلفنم را يادداشت می‌كرد، از او پرسيدم قشنگ‌ترين يادگاري كه تا حالا گرفتي چه بوده؟! شماره را كه نوشت، دست كرد توي جيبش و يك اسكناس 100توماني كه داخل يك كيف پلاستيكي بود را درآورد و گفت اين!گفتم ماجرا دارد؟ گفت آره، 3-4 سال پيش وقتي رهبري آمدند صدا و سيما و به ما هم سرزدند، از ايشان پرسيدم اگر از شما يك يادگاري بخواهم چه چيزي به من می‌دهيد؟! آقاي خامنه‌اي هم دست كردند درجيب شان و اين اسكناس را درآوردند و گفتند اين!مي‌گفت اين اسكناس را هميشه همراه خودم دارم.حسابي برايم بركت آورده!رهبري روي اسكناس برايش نوشته بودند: ”كي مي‌تونه جز من و تو درد ما رو چاره كنه”».اين قطعه از نظر من «وقايع‌نگاري يك جنايت از پيش اعلام‌شده» است. خود ولي‌فقيه، شريعتمداري، نويسنده گزارش و پاسدار محسن رضايي همه و همه دست به دست هم داده‌اند تا يك خواننده و يك ترانه را به‌قتل برسانند. چيزي نه كم و نه بيش. نام اين كار جنايت است. كما اين كه وقتي خامنه‌اي دربارة شهريار (غزلسرا) حرف می‌زند همين كار را مي‌كند. راستي وقتي پيرمرد مفلوك را با آن حال و وضع رقت‌آور به گفتن مديحه‌يي براي امام جمعه مسجدشان وادار مي‌كنند تا كه كوپن برنج و روغني را به‌جلويش بيندازند او را (جداي از اين كه چقدر شهريار را به‌لحاظ شعري قبول داشته يا نداشته باشيم) به قتل نرسانده‌اند؟ حالا بخوانيد ببينيد وحشي تيزدنداني به نام خامنه‌اي كه در سبعيت دست مشاهير قساوت را از پشت بسته چه گفته است: «شهريار شاعر انقلاب است. شاعر حماسه‌سراي جبهه‌ها، فتح و پيروزيها. شاعر شهادت. شاعري است كه از آغاز چون قطره‌یي به درياي انقلاب پيوست و هيچ‌گاه خود را از اين اقيانوس بيكران كنار ندانست… تعداد شعرهايي كه شهريار براي جنگ گفته، حضوري كه او در مراكز مربوط به جنگ، مثل كنگره‌هاي مربوط به جنگ و شعر جنگ و… پيدا كرده، و مدحي كه او از بسيج عمومي مردم يا از سپاه و يا از ارتش كرده، به‌قدري زياد است، كه اگر انسان نمي‌ديد و نمي‌شنيد و خودش لمس نمي‌كرد، به دشواري مي‌توانست اين را باور كند كه مردي در حدود هشتاد سال سن، بلكه بيش از هشتاد سال در مجامع شعري حضور پيدا كند و براي هر مراسمي خودش شعري، بلكه شعرهايي بگويد».البته نیاز به یادآوری نیست که ابتذال و وقاحت آخوندها نه‌تنها از مسئولیت ما نمی‌کاهد که اتفاقاً آن‌را بنیادی‌تر می‌کند. اما به‌نظر شما كسي بهتر از اين می‌توانست يك شاعر را به‌قتل برساند؟ و كسي بيشتر از اين مي‌توانست يك فرهنگ را لكه‌دار و مقطوع النسل كند؟اين را بايد روشنفكراني پاسخ دهند كه در دستة آخوندهاي ماركش چهار دستمالي می‌رقصند و بيشترين تهمتها و فحشها را نثار فرهيختگان و

هنرمنداني كرده‌اند كه عليه تو‌طئه آخوندي براي قتل فرهنگ و هنر و ادب اين ميهن ايستادند

ازنشریه فرهنگی ندا


 
Thursday, April 20, 2006
  خمیر هسته ای از توفیق
 
  کارناول ضد حجاب

این شعار تاریخی خیلی علمی است !!!میگوید ترک هایی که به اسپانیا حمله کردند برای بردن اسلام!!!و آنجا تا توانستند کشتند وسوختندو تجاوزکردند وقتی شکست خوردند که به شراب و فساد اخلاقی کشیده شدند و قبل از آن خیلی آدم های خوبی بودند!!!
 
Wednesday, April 19, 2006
  برای دست‌یابی به حقوق مردم ایرانچه بایستی کرد؟

برای دست‌یابی به حقوق مردم ایرانچه بایستی کرد؟
ایرج مصداقی




-->
صحبت از این می‌شود که حقوق‌ ملت ایران در رابطه با دست‌یابی به انرژی هسته‌ای و پیشرفت علمی از سوی آمریکا و غرب نقض شده و عده‌ای نیز با تعبیر آن به قلدری آمریکا، به جو ایجاد شده از سوی رژیم دامن می‌زنند.دست‌یابی به انرژی هسته‌ای و پیشرفت علمی البته حق مسلم مردم ایران است، اما حال که این حق از سوی سازمان ملل و قدرت‌های اروپایی و آمریکایی مورد تردید قرار گرفته، چه بایستی کرد؟اندکی تعمق کنیم و سپس از خود بپرسیم، آیا این تنها حق مردم ایران است که مورد انکار قرار گرفته؟اگر قرار است که حقوق به یغما رفته‌ی مردم ایران را طلب کنیم، آیا نبایستی دست روی موارد مهم‌تر و اساسی تر بگذاریم؟چه کسی است که نداند بیش از دو دهه است که حق حیات مردم ایران از سوی حاکمان جمهوری اسلامی به غارت رفته است. کمی تأمل کنید:صدها هزار نفر در تنور جنگ ضد ملی و میهنی خمینی ریخته شدند؛ده‌ها هزار زندانی سیاسی در مقاطع مختلف قتل‌عام شدند؛ صدها نفر در پروژه‌ی قتل‌های زنجیره‌ای و تروریسم افسار گسیخته‌ی رژیم به قتل رسیدند؛سالی ۳۰ هزار نفر (روزی ۸۰ نفر) در ترافیک جاده‌ای ایران جان خود را از دست می‌دهند، این آمار بیش از کشته‌شدگان غیرنظامی عراقی است. به گزارش روزنامه دولتی ایران، تنها در تعطیلات نوروز امسال بیش از ۱۱۵۸ نفر در تصادفات جاده‌ای کشته شده‌اند. و این رشته سر دراز دارد....حق حاکمیت ملی مردم ایران از طریق حاکمیت ولایت فقیه آن هم از نوع مطلقه‌اش نزدیک به سه دهه است که انکار شده؛نه تنها حقوق شناخته‌ شده‌ بین‌المللی زنان ایرانی به رسمیت شناخته نشده بلکه زنان حقوقی را که پیش‌تر کسب کرده بودند نیز از کف داده‌اند؛کدام یک از حقوق شناخته شده بین‌المللی کارگران و زحمتکشان ایرانی رعایت می‌شود؟ آیا حقوق کودکان ایرانی در قوانین مدنی و شرعی حاکم بر کشور مورد توجه قرار گرفته است؟ آیا حقوق اقلیت‌های مذهبی و قومی مورد شناسایی قرار گرفته است؟ آیا مردم ایران از حقوق مصرح در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میئاق‌ها و مقاوله‌نامه‌های بین‌المللی برخوردارند؟ و....آیا حق دست‌یابی مردم ایران به انرژی هسته‌ای که از سوی دولت‌های خارجی مورد انکار قرار گرفته مهم تر است یا حقوقی که در بالا از آن‌ها یاد شد و توسط حاکمان جمهوری اسلامی نقض شده است؟ آیا نبایستی قبل از هر چیز برای دست‌یابی به حقوق حقه‌ی مردم ایران خواستار سرنگونی رژیمی شد که هست و نیست‌مان را به غارت برده است؟ تضاد و دشمن اصلی مردم ایران، رژیم جمهوری اسلامی، حاکمیت ولایت فقیه و تمامی باندهای وابسته به آن است. تجاوز اصلی به حقوق مردم ایران از سوی حاکمان جمهوری اسلامی صورت گرفته است. مانع اصلی پیشرفت و بهروزی مردم ایران، حاکمان جمهوری اسلامی هستند و نه هیچ نیروی دیگری. هر سیاست و خط مشی‌ای که نگاه اصلی را متوجه‌ی جای دیگری ‌کند خواه نا خواه در خدمت نظام ولایت فقیه و حاکمان جمهوری اسلامی قرار
می‌گیرد. Irajmesdaghi@yahoo.com
 
  ترا به خاک نسپرده ایم - برای بامداد همه شاعران - ازدکترزری اصفهانی
نیازمند سنگ نیستی
حاجتی به خاک نداری
موج دریایی
درصدف همه مرواریدها میخوانی
ابر کوهساری
در بغض همه دره ها می گریی
پرنده بی خانمانی
درهمه با دها می چرخی

ترا سر آسودن نیست
عقاب بی آشیانی
با مدادی
هرصبحدم بایدت که برخیزی
خوابت همیشه آشفته است
ای رودخانه جاری
میخواهندت که فراموش شوی
می خواهندت که بفرسائی
چون سنگی برراهی

اما تو فراموش نمی شوی
تند ر و صاعقه و بارانی
فلق و سپیده ای
شفق و غروبی
تو با درخت ها زیسته ای
و درجنگل ها زنده ای
تو با بادها وزیده ای
و درپرند ه ها آشیان داری
تو با رودخانه ها جاری بوده ای
دشت ها ترا نوشیده اند
درابرها تقطیر شده ای
باران ها ترا منتشر کرده اند
دردانه ها روئیده ای
گل ها عطر ترا پراکنده اند
جنگل ها نگاه ترا سبز کرده اند
چشمه ها قلب ترا ربوده اند
و شعر زلال کوه ها شده اند
آفتاب ها ترا درخود تبخیر کرده اند
و در سردی فصل ها تا بیده اند
تو با مدادی
انتهای شب
سینه گشاده صبح
آغوش آوازها وروشنی ها
بوسه همه شبنم ها تراست
ترا به خاک نسپرده ایم
نیازمند سنگ نیستی
دشت فراخ زیستنی
هوای نیالوده صبحگاهی
ترا تنفس می کنیم
هم چراغ و هم آینه ای
با تو بد یدار آفتاب میرویم
به جنگ سیاهی ها
شب میگذرد
تو با مدادی
 
Tuesday, April 18, 2006
  براي بانوي شكوهمند آواز و عشق

در گلوي تو چه خوش مي رقصد
براي بانوي شكوهمند آواز و عشق

مرضيه
از دكتر زري اصفهاني


درگلوي تو چه خوش ميرقصد
با د با هلهله اش
مرغ با آوازش
باغ با قامت رعناي درختانش
موج با آبي پروازش
و گلي وحشي در دورترين باغ وطن

آبشاريست صدايت
كه فرو ميريزد
خنكاي همه زيبايي ها را
به كوير شب تنهايي ها

بوسه باران است
كه فر و مي چكد از پنجره خاطره ها يم
و مرا مي برد آنجا
به همان كوچه مهتابي و آن خانه
كه پربود ز آواز تو و بوي اقاقي ها

نت صبح است صدايت
كه چو آن كولي خندان نسيم
لب هر پنجره اي ميخواند
نغمه شاد قناري ها را

آفتاب است صدايت
كه دراين تيره ترين شب
همه را سوي سحر ميخواند
بوسه باران است
مخمل برگ گل اطلسي است

يا در اين سردترين موسم سال
شعله اي گرم ز فروردين است
سبزه را مي شكفد
باع را مي رويد
ابر را مي بارد
دل تنهاي مرا سوي وطن ميخواند

در گلوي تو چه خوش مي رقصد
باد با هلهله اش
ابر با چك چك بارانهايش
باغ با همهمه چلچله هايش
و سحر با نفس گر م اقاقي هايش
صفحه اصلي
اشعار

 
Sunday, April 16, 2006
  خبر و تفسیر
ایسنا :همايش جراحي پلاستيك بيني و صورت با حضور رييس سازمان نظام پزشكي كشور، رييس انجمن جراحان گوش، حلق و بيني و جمعي از پزشكان متخصص داخل و خارج كشور در بيمارستان ميلاد تهران آغاز به كار كرد.
دراین همایش فیلم های یک عمل جراحی محیر العقول نشان داده شد که عکس های قبل از عمل وبعد از عمل بیمار مربوطه را درزیر مشاهده میکنید




قبل از عمل

بعد از عمل


ایسنا: رييس كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس شوراي اسلامي اعلام كرد: دانشگاه‌ها در سال جديد كسري بودجه نخواهند داشت
درتوجیه چگونگی این امر ایشان فرمودند : اساسا قرار نیست که چیزی خرج دانشگاه بشود. نیروی انتظامی خودش تقبل کرده است که مخارج سرکوب دانشجویان و برخورد با بد حجاب ها را بپردازد. . مخارج دفن کشته شدگان جنگ در صحن دانشگاه ها راهم وزارت دفاع می پردازد .کتابخانه ها را هم که دادستانی و ادارات تابعه تصفیه میکنند و مخارج بردن دانشجویان به حوزه های علمیه و برعکس آوردن طلبه ها به دانشگاه و یکی کردن حوزه و دانشگاه را هم دفتر ریاست جمهوری تقبل کرده است . تعدادی از استادان هم طبق روال همیشه اخراج ویا بازنشست و یا منتظر خدمت میشوند و حقوق شان صرفه جویی میشود . تعدادی ازد انشجویان هم به زندان می افتند و شهریه شان صرفه جویی میشو د . خلاصه اینکه خر ج چندانی برای دانشگاه ها نمی ماند و همین بودجه ای هم که هست مقداریش زیادی است و بهتر است به مصرف تهیه انرژی هسته ای برسد.

ايران : يك سمفونى كه با الهام از دستيابى به فناورى هسته اى ساخته شده همزمان با اعلام خبر رئيس جمهورى اسلامى، مراحل اجرايى خود را طى مى كند.به گزارش روابط عمومى دفتر امور موسيقى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ساخت اين اثر كه به سفارش وزارت متبوع در پاييز و زمستان گذشته آغاز شده در فروردين ماه امسال به فرجام رسيده است.اين گزارش مى افزايد: يكى از خوانندگان مطرح ايران خواندن اين اثر سمفونيك را به عهده خواهد گرفت
خبرهای بعدی: یک رقص هسته ای قرارشده است در مجلس انجام شود. دراین رقص حداد عادل خودش را شبیه بمب اتمی درست میکند و نمایندگان دیگر هم میشوند کشورهای استکباری و حداد عادل درحال رقص خودش را درمیان نمایندگان منفجر میکند
خبربعدی: یک مسابقه فوتبال هسته ای قرار است در ورزشگاه آزادی انجام شود. توپ فوتبال یک بمب اتمی خواهد بود که بازیکنان آنرا بدروازه های استکبار جهانی شوت میکنند
خبربعدی: یک مسابقه دوی ماراتون هسته ای در خیابان های تهران انجام خواهد شد . دوندگان هرکدام یک بمب هسته ای را دردست دارند که باید به مقصد ش که کاخ رئیس جمهرری است برسانند. دراین مسابقه به برنده اصلی یک کیک زرد اهدا میشود
کارناوال شادی هسته ای روز جمعه از محل نماز جمعه حرکت میکند. دراین کارناوال ماکت یک بمب هسته ای که برروی آن آیه های قرآن خطاطی شده است به نمایش درمیآید . درضمن صحنه انفجارهای هیروشیما به زیبایی تمام بازسازی شده است و انواع گازهای سمی جنگی درفضا منتشر خواهد شد ماکت امام زمان که مسلح به انرژی هسته ای است و درحال بیرون آمدن از چاه جمکران است به نمایش گذاشته میشود. ..

 
ادبی - سیاسی

My Photo
Name:

I am a physician, a poet and a writer from Iran.

ARCHIVES
2005-12-18 / 2005-12-25 / 2006-01-01 / 2006-01-08 / 2006-01-15 / 2006-01-29 / 2006-02-05 / 2006-02-12 / 2006-02-19 / 2006-02-26 / 2006-03-05 / 2006-03-12 / 2006-03-19 / 2006-03-26 / 2006-04-02 / 2006-04-09 / 2006-04-16 / 2006-04-23 / 2006-04-30 / 2006-05-07 / 2006-05-14 / 2006-05-28 / 2006-06-11 / 2006-06-18 / 2006-06-25 / 2006-07-02 / 2006-07-16 / 2006-08-13 / 2006-09-03 / 2006-09-24 / 2006-11-05 / 2006-11-12 / 2007-01-07 / 2007-01-21 / 2007-01-28 / 2007-02-04 / 2007-02-11 / 2007-02-25 / 2007-03-04 / 2007-03-11 / 2007-03-25 / 2007-04-08 / 2007-04-15 / 2007-06-24 / 2007-07-01 / 2007-07-08 / 2007-08-26 / 2007-09-09 / 2007-09-16 / 2007-10-28 /


Powered by Blogger