سردارجنگل
نویسنده پدر سالار در میهمانی سالار پدر سالاران!
نویسنده پدر سالار در میهمانی سالار پدر سالاران!
اسماعیل وفا یغمائی
esmailvafa@yahoo.ca
خبر داده اند که مارکز مطرح ترین و برجسته ترین نویسنده زنده روزگار ما به ایران میرود. مارکز کسی است که آثارش در جهان و نیز در ایران مثل نان به فروش رفته است. صد سال تنهائی و پائیز پدر سالارش بی نظیر و کتابهای دیگرش فراموش نشدنی اند. در میان برندگان نوبل از زمره نام آور ترینهاست. پائیز پدر سالار او، سالها قبل خوانندگانش را به تماشای اندرونه دیکتاتوری برد که مارکز او را ازتکه پاره ها و خرده ریزه ها ی انواع و اقسام دیکتاتورهای آمریکای لاتین سرشته بود، و درآن جان دمیده بود تا بتواند فارغ از بحث و فحصهای زوال پذیر و مندرس سیاسی معمول ما را به تماشای دیکتاتوری واقعی وکهنه ناشدنی ببرد .
مارکز در این رمان زوال ناپذیر، ما را هم در جهان خارج پیرامون دیکتاتور، و هم در درون او همراهی می کند و به ما شناختی روشن هدیه می کند. با این همه و بدون هیچ اغراق دیکتاتور پائیز پدر سالار و انواع دیکتاتورهائی که نویسندگان برجسته جهان از جمله همتای برجسته مارکز، آستوریاس به معرفی آن پرداخته اند در مقایسه با دیکتاتورهای رژیم ولایت فقیه انسانهائی قابل تحمل ودر برخی موارد قابل ستایشند!این را بدون اغراق و بدون شوخی می گویم و اندکی توضیح می دهم.
در فاصله سالهای 1361 تا 1364 که در تحریریه نشریه مجاهد به تنظیم و تدوین گزارشات زندانهای خمینی مشغول بودم و با بررسی بواقع چند هزار صفحه گزارش دستنویس و دهها ساعت صحبت با زندانیان از بند رسته، دو هزارصفحه از این گزارشات را تحت عنوان زندان و زندانی بازنویس و تنظیم می کردم بارها و بارها به فکر افتادم برای مارکز نامه ای نوشته و به او بگویم لطفا به ایران رفته و در آنجا دیکتاتور ما را، که دیکتاتور پائیز پدر سالار در مقابل او انسانی لیبرال منش!! و قابل تحمل است! ملاحظه کنید. می خواستم به او بگویم پس از نوشتن دو هزار صفحه از این گزارشات چنان زیر بار فشارهای عصبی و تنشهای فلسفی قرار گرفته ام که همه چیز در ذهن و اندیشه ام در حال لرزیدن است و باید از نو تلاش کنم که ذهن و ضمیر خود را بسازم و به همین علت هم نوشتن یاداشتها متوقف شد.
می خواستم بگویم در یک تصویر خیالی اگر دیکتاتور پائیز پدر سالار را در یک کفه و خمینی را در یک کفه بگذراند بی تعارف از نظر وزن جنایات مثل آن خواهد بود که کرگدنی را در یک کفه و گرگی را در کفه دیگر بگذارند. گمانم این فکر را در جلسه تحریریه ای در سال 1362 با دوستان مطرح کردم ولی این نامه نوشته نشد و سالها گذشت.
بیست و سه سال پس از آن خبر می رسد که مارکز به ایران می رود. ممکن است خیلی ها به دنبال دلیل این سفر باشند.عده ای می گویند:
مارکز رفیق کاستروست و شاید تحت تاثیر ارشادات کاسترو می خواهد راهی ایران بشود! جمعی می گویند:
مارکز ضد امپریالیست است و چون احمدی نژاد هم ضد امپریالیست است می خواهد مثل چاوز سری به مملکتی مستقل و ضد امپریالیست بزند.
جماعتی را اعتقاد بر این است که:
آثار و عوارض پیری پیش از موعد گریبان بزرگترین رمان نویس چهان معاصر را گرفته است و او دچار فراموشی شده و بخش تاریک کارنامه جمهوری اسلامی را فراموش کرده است.
معدودی معتقدند:
رژیم جمهوری اسلامی پول کلانی در اختیار این بزرگوار قرار داده است!.
وگروهی که صرفا به مسائل از زاویه توریسم و حقوق انسانی انسانها برای سیاحت توجه دارند می گویند:
پیرمرد دلش می خواهد این آخر عمری برود ومملکتی کهنسال و تاریخی را سیاحت کند و حرفهائی از این قبیل.
مارکز نویسنده ای بسیار هوشیار و سیاسی است . هنوز هم دچار آلزایمر نشده و پولش هم از پارو بالا میرود و برای سیر و سیاحت هم جا کم ندارد که برود پس شناخت نهائی از علل سفر مارکز را بگذاریم برای وقتی که خودش برود و باز گردد! اما با تمام اینها ما نمی توانیم قضاوت خود را در گرو رفت و برگشت این بزرگوار بگذاریم و به تبع این که او نویسنده ای بزرگ است در مقتل ملتی سکوت کنیم .
ما نه از زاویه این که این رژیم کی و در چه نقطه ای سرنگون می شود! و وضعیت جنبش و نیروهای مبارز خوب یا بد است، و وعده های آنان به حقیقت خواهد پیوست یا نه! و این که ما در تبعید و غربت خواهیم مرد یا نه بلکه:
از زاویه ماهیت و اندرونه جمهوری اسلامی و کارکردهای این رژیم باید قضاوت خود را به روشنی و صراحت در رابطه با مسائل مقابلمان و از جمله سفر بزرگترین نویسنده معاصرجهان به ایران ولایت فقیه زده داشته باشیم.
ما سر زمین خود و مسائلی را که در طی سلطه جمهوری اسلامی بر آن گذشته، می شناسیم، حس می کنیم، و تنفس می کنیم. مردم ایران بر خلاف مارکز که گویا از کارکرد جمهوری اسلامی علم حصولی خود را هم از دست داده شناختی حضوری دارند که:
در هر خانه کشته و شهیدی هست. که بر چهار راهها بردار کشیده و می کشند.که خواهران و دختران ما بخاطر نان تن می فروشند. که در زندانها کشتار می کنند. که سرزمین ما را در لبه خطرناک پرتگاه جنگ قرار داده اند. که ایدئولوژی و تفکری گندیده و قرون وسطائی را بر نفس نفس زندگی ما حاکم کرده اند. که امروز یا سال دیگر یا دهسال دیگر این حکومت باید شرش را از سر مردم کم بکند وزندگی یک ملت از زیر این همه نکبت و ظلمت و رنج بیرون بیاید وگویا گابریل گارسیا مارکز اینها را نمی فهمد!
دیکتاتوری مذهبی اعمال شده توسط جمهوری اسلامی بر سرزمین ما با مختصات جنایت و غارت و سرکوب در تمام ابعاد وبر تمام مردم ایران چنان ابعادی دارد که پائیز پدر سالار مارکز تنها بازگو کننده سطری از آن است بنابراین می توان با تاسف و اندوه وبه روشنی و بدون تردید گفت:
نویسنده پائیز پدر سالار در خزان عمر و حیثیت ادبی خود(در نزد مردم ایران) به طور عملی خود را مورد استفاده رژیمی قرار می دهد و پا به سرزمینی می گذارد که سالار پدر سالاران آنهم از نوع اسلامی آن با ردائی آلوده به خون و اشک مردم با دسته گلی سیاه به انتظار او ایستاده است و ای کاش مارکز پیش از سفر به ایران آخرین سطور رمان آزادی یا مرگ کازانتزاکیس را می خواند و می اندیشید که حتی در انتهای آخرین بن بست نیز انسان بالهای نیرومند تعهد به اخلاق وشرافت انسانی خود را باز می کند و با کلام مقدس آزادی و احترام به آزادی از فراز دیوارهای ظاهرا سخت و سطبر به پرواز در می آید اما عجالتا و با تاسف باید گفت دریغ و پیرمرد بجای ایستادن در کنار امثال کازانتزاکیس و سارتر و نرودا و امثالهم دارد جای خود را در سطح جهانی در کنار امثال دالی و بورخس که از زاویه ادبی درخشان و از نظر سیاسی در نهایت رقت انگیز بودند مهیا می کند.
17 نوامبر 2006
آقای مارکز بر فرش خون میروید؟
میرزاآقا عسگری (مانی)
آقای مارکز بر فرش خون میروید؟!
خبرگزاریها میگویند آقای گابریل گارسیا مارکز به جمهوری اسلامی ایران سفر میکند. این که دقیقا چه کسی یا کسانی پشت این دعوت ایستادهاند روشن نیست. اما یک چیز روشن است. و آن این که آقای مارکز، - دریافت کنندهی جایزهی ادبی نوبل – شاید هم ناآگاهانه! – دارد به ایران میرود تا برفرش قرمز خون دهها شاعر ونویسنده که به دست رژیم جمهوری اسلامی کشته شدهاند پای بگذارد. او میرود پا برجای خالی صدها و صدها هنرمند و شاعر و نویسندهی ایرانی که ناگزیر به ترک میهنشان شدهاند بگذارد تا جای خالی آنها پرشود! او می رود تا روی نام دهها هزار زندانی سیاسیی به قتل رسیده به دست جمهوری اسلامی قدم بزند. بر خاکستر کشتگان گردش کند. بر خاکستر کتابهای سوخته، کتابهای مثله شده و کتابهای سانسور شده گام بگذارد.
او میرود تا همچون سوهانی مورد استفادهی رژیمی خونریز قرار گیرد تا آن رژیِم، شمشیر خونچکانش را با این سوهان تیزتر کند.
آقای مارکز به کشوری می رود که رئیس جمهور آن، خواستار نابودی ملت یهود وکشور اسرائیل است و منکر هولوکاست و کشتار یهودیان. آقای مارکز به کشوری می رود که کانون نویسندگانش 28 سال تمام از حق برپائی جلسات صنفیاش محروم است.
آقای مارکز به کشوری می رود که رژیمش بیش از 4 میلیون ایرانی را آواره کرده است، که موجب اعتیاد نزدیک به پنج میلیون جوان ایرانی شده است، که هزاران زن و دختر ایرانی را مجبور به تن فروشی در کشوهای عربی کرده است، که کودکان ایرانی را درشرایطی قرار داده است که کلیهی خود را میفروشند تا از گرسنگی نمیرند. آقای مارکز به کشوری میرود که یک زندان بزرگ سیاسی و فرهنگی در تمامی دنیاست. بزرگترین زندان سیاسی و فرهنگی جهان است. آقای مارکز به کشوری میرود که رژیمش به گروهی از جوانان اردبیل که از دوسال پیش میخواهند در شهرشان شبی برگزار کنند برای بررسی «صدسال تنهائی» آقای مارکز اجازه نمیدهد!
آقای مارکز میخواهد بر فرش خون قدم بگذارد!
به او اعتراض کنیم!
این هم آدرس او
Gabriel García Márquezc/o Knopf Publicity1745 BroadwayNew York, NY 10019
U.S.A
***
نازنینانی که مایلند به گابریل گارسیا مارکز نامه نوشته و به سفر او به ایران اعتراض کنند، میتوانند از آدرس بالا استفاده کنند.
از همفکرانی که به زبانهای بینالمللی چیره هستند خواهش میکنم در صورت امکان نوشتهی کوتاه بالا را ترجمه کنند وبرای آقای مارکز بفرستند.
پیروزی دمکرات هاو شادمانی مشهدی عبادها!
پیروزی دمکرات هاو شادمانی مشهدی عبادها!
کوروش گلنام
1 ـ پیش از انقلاب، هر ساله فیلمی در یکی از سینماهای شهر تبریز(که چون نامش رادرست بیادندارم وبرای پرهیز از اشتباه نامی نمی آورم) به نمایش در می آمد که نمایش هر ساله اش خود به سنتی دوست داشتنی در این شهر تبدیل شده و بسیاری ار مردم هر ساله آنرا ديده ولی باز هم همه ساله چشم براه نمایش آن بودند و گویا از دیدن آن سیر نمی شدند! نام فیلم "مشهدی عباد" بود که به زبان روزمره، مردم آنرا"مشدی عباد" می نامیدند. فیلم به زبان ترکی و ساخت آذریایجان شوروی بود و داستانش در باره ملایی بود که از ملایی تنها لباسش را داشت(همآنگونه که اکنون تا بخواهید ما از این دست ملایان داریم و اگر در هر زمینه کمبود داشته باشیم، در این زمینه خوشبختانه به مبارکی وجود "ام القرای اسلام ناب محمدی"، کمترین کمبودی نداشته و چنین ملایانی در ایران امروز همچون قارچ از زمین روییده اند). مشدی عباد همه سر حریف بود و چنانکه دانیددر پشت پرده "آن کار دیگر می کرد" و فیلم چهره حقیقی او را به نمایش می گذاشت. فیلم کمدی موزیکال بود و یکی از زیباترین سکانس های آن، پایکوبی وآواز طنز آمیز ویژه خود مشدی عباد بود که در اوج شادمانی اش شکل می گرفت و به راستی به ریش دنیا و مردم ساده دل خوش باور می خندید.
پیروزی دموکراتها در آمریکا، این روزها "مشدی عباد ها" ی ایران را به پایکوبی آورده است! رهبر معظم به پایکوبی پرداخته و در بیانات همچون همیشه تاریخی و بی مانند خود، آن را "پیروزی بارز ملت ایران"(بخوانید آدمکشان در "جمهوری" اسلامی) نامیده است. کسی که از ماهیت این رژیم قلابی و نیرنگ باز کاملن آگاه است، ازاین سخنان بی پایه و بی مایه کمترین شگفتی به خود راه نمی دهد. وارونه نمایی و پاک کردن اصل صورت مسئله، شیوه همیشگی رهبر معظم و حکومت اسلامی بوده است. رهبر معظم به همین زودی فراموش کرده است که در آغاز انقلاب، امام راحل، او، رفسنجانی و رفقایشان، چگونه با جمهوری خواهان آمریکا بر علیه همین دموکرات هایی که امروز از پیروزی آنها به وجد آمده اند، بر سر گروگانهاو برای شکست همین دموکرات ها، به معامله پرداختند که به یکی از ننگین ترین زدو بندهای تاریخ تبدیل شده و بنام"ایران گیت" نامیده شد که نیازی به شرح بیشتر نداشته و همه از آن با خبر هستند. ولی مهمترین جنبه این " پاک کردن ها"ی صورت مسئله، پنهان کردن آشکار و روشن بخش مهم دیگر این رویداد است و آن احترام به رأی مردم و انتخابات حقیقی برآمده از وجود مردمسالاری (دموکراسی) در آمریکا است. اگر قرار است از پیروز این میدان نام برده شود همآنا پیروزی بزرگ برای مردمسالاری است نه آدمکشان در حکومت اسلامی! آیا در آمریکا رهبر معظمی وجود داشت که با ریا کاری و بهره برداری ازلشگر جرار شورای نگهبان، سپاه و بسیج و با هزینه میلیون ها دلار، رأی سازی کرده و بنام انتخابات، که در سیستم ولایت فقیه اصولن مفهومی نداشته و یک پوسته نمایشی و فریب کارانه بیش نیست، کسانی را که خود می خواهد از جعبه مارگیری خود بیرون بیاورد؟ پرسش بنیادی این است که رژیمی که رهبر، مجلس، رئیس جمهور، دولت و پارلمانش قلابی است و بر گزیده مردم نیستند، چگونه به خود جرأت می دهد حتا در این باره سخن بگوید؟ سردمداران حکومتی که مردم در آن کمترین آزادی در گزینش شدن و گزینش کردن نداشته و رهبر معظم و گروهی از ملایان، آنها نیز گزیده رهبر، برای مردم تعین تکلیف کرده و حتا پس از آن نیز در رأی ها دست برده تا مهره های کاملن خودی را پیروز گردانند(داستان به نمایندگی رساندن همین حداد عادل رئیس کنونی مجلس در مجلس پیشین و گزینش قلابی و ساختگی او به رهبری مجلس کنونی راکه دیگر کودکان دبستانی ایران نیز می دانند)، اگر در این گونه زمینه ها سخن نگویند بسیار به سودشان تمام شده و چنین رسوا نمی شوند.
2 ـ یک رویدار بسیار مهم دیگر انگیزه شده است که با زیر پا نهادن همه راستی و درستی ها وبی آنکه کمترین اشاره ای به شیوه انتخابات آزاد در آمریکا بکنند، از پیروزی دموکرات ها در آمریکا چنین هیاهو به راه انداخته و آن را پی گیری کنند. آن رویداد دیگر که سبب شادی همه آزادیخواهان جهان شده و ضربه سهمگینی به "جمهوری" اسلامی و سیستم تباه و آلوده ولایت فقیه وارد نموده است، دستور دادگاهی در آرژانتین برای پی گشت و دستگیری هاشمی رفسنجانی و 8 تن دیگر از آدمکشان "جمهوری" اسلامی به جرم جنایت بر علیه بشریت است. آدمکشانی که تنی چنداز آنها هم اکنون در لانه رهبری رایزن او هستند. رویدادی که رهبر، رفسنجانی و دیگر جانیان را به لرزه در آورده است. این دستور جهانی دستگیری نشان می دهد آدمکشان به هر نیرنگی وبه هر تلاشی برای پنهان کردن چهره حقیقی خود دست بزنند، نمی توانند ازچنگال دادگری بگریزند و سر انجام روزی با رسوا یی گرفتار آمده و به سزای جنایت هایشان خواهند رسید. علی خامنه ای نیز خود می داند که اگر زنده بماند، هیچ گریزی از این راه وگرفتاری در چنگال آهنین دادگری نخواهد داشت و خون ریخته شده هزاران بیگناه روزی او را در کام خود فرو حواهد کشید.
3 ـ کانال 1 تلویزیون سوئد، چند شب پیش(پنجشنبه، 9 نوامبر 2006، ساعت 10 شب) گزارشی پخش کرد که آگاهی های داده شده درآن، برای آینده ما ایرانیان، میهن ما وآنچه امکان دارد روی بدهد، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این گزارش در باره اسرائیل و تهدیدهای بنیادگرایان درحکومت اسلامی از آن میان احمدی نژاد، رئیس جمهور روانی گزیده رهبر، و برنامه هایی بود که اسرائیل خود را برای بکار بردن آن آماده نموده است. دیدن این گزارش می بایست سبب نگرانی جدی هر ایرانی آزادیخواه و ضد جنگ و خونریزی شود. این گزارش نشان می داد که اسرائیل سال ها با چه تکنیک بسیار پیشرفته و دقت و موشکافی ای، دیوانه سری های خشک مغزان در حکومت اسلامی برای دست یابی به بمب اتم را پی گیری نموده و چگونه با بهره وری از کارشناسان فراوانی که در زمینه های گوناگون و به ویژه نظامی دارد، برنامه ریزی نموده است که حتا به تنهایی و بی یاری اروپا و آمریکا، در زمان لازم پایگاه های هسته ای ایران رانابود کند. آنها به روشنی می گفتند که حکومت اسلامی را تهدیدی جدی نه تنها برای اسرائیل که برای بشریت و همه جهان دانسته و دست یابی حکومت اسلامی به بمب اتم را برای خود مسئله مرگ و زندگی دیده و نا شدنی است که در زمان لازم، آنی در نابود کردن این تاسیسات به خود دودلی راه بدهند. آنها چنان از برنامه ریزی، جنگ افزارها و تکنیک پیشرفته خود مطمئن هستند که با اعتماد کامل به خود از پیاده کردن مو به مو وسد درسد نقشه نظامی خود گفته و آن را کاری شدنی و آسان برای ارتش خود می دانستند با آنکه از خطر های واکنش حکومت اسلامی نیز با خبر بوده و از هم آکنون پیش بینی نموده اند که باید از جان و هستی همه یهودیان در سراسر جهان نگاهبانی و نگاهداری کنند. آگاهی های آنها بسیار همه جانبه بوده و از همه پایگاه ها ی هسته ای و ساخت های زیر زمینی حکومت اسلامی، عکس های هوایی دقیق در دست داشتند. آنها از رذالت سردمداران حکومت اسلامی که حتا برخی از این پایگاه های پنهان را در مرکز های مسکونی و پر جمعیت ساخته اند نیز با خبر بوده و از هم اکنون نیز می گقتند که چاره ای جز زدن این پایگاه ها نداشته که گمان آسیب های انسانی بالایی خواهد داشت.
شادی و هیاهوی علی خامنه ای و دیگران در حکومت اسلامی مردم فریبی و خود فریبی ای بیش نیست. آنها حتا اگر دلخوش باشند که با بهره وری از پیروزی دموکرات ها در آمریکا، به آرزویشان رسیده و برای گرفتن تضمین امنیتی از آمریکا در به کار نبردن کوشش برای سرنگونی آنهابا دادن همه گونه باج و رشوه ای به پای میز گفت وگو رفته و به سازش کلی نیز دست بیابند، با اسرائیل چه خواهند کرد که تنها خواب و گمان است اگر حتا با فشار آمریکا نیز اتمی شدن ملایان را بپذیرد.
ما مردم ایران باید در اندیشه فردای هولناک خود باشیم. این رژیم نادان و نیرنگ باز برای ماندگاری خود و اجرای خواب و گمان های کودکانه خود در رهبری منطقه و حتا جهان! که همه را به روشنی از دهان رهبر و احمدی نزاد می شنویم، کمر به نابودی ایران و مردم ایران بسته است. این رژیم با زور و قلدری و با به باد دادن اندوخته های ملی، آزادی، امنیت، پیشرفت(پیشرفت را تنها در بکار گیری دانش دیگران برای مونتاژ و بهره برداری ازتکنیک های فرسوده نظامی روسیه و کره شمالی و... به دین ترتیب فرآوری موشک و بمب دیده است)نان، کار، مسکن و یک زندگی شرافتمندانه را از مردم ایران گرفته است و با همه نیروی خود کوشش می کند آن را به "انرژی هسته ای حق مسلم ما است" تبدیل کند. ما راهی جز کنار گذاشتن حتا کوتاه زمان اختلاف ها، دوری از گروه گرایی ها و خود خواهی ها و سازماندهی، برنامه ریزی دقیق و آماده سازی خود برای پیش گیری از فاجعه نداریم. هم میهنان فردا دیر است، امروز باید کاری کرد!
یکشنبه 21 آبان 1385 ـ 12 نوامبر 2006