سردارجنگل
Friday, April 20, 2007
  در باره جنگ و حمله نظامی به ایرانگفتگوی سایت گزارشگران با اسماعیل وفا یغمایی

در باره جنگ و حمله نظامی به ایرانگفتگوی سایت گزارشگران با اسماعیل وفا یغمایی
12 آوریل 2007
گزارشگرانسلام و ممنون از شما آقاي وفا يغمائي كه پاسخ مثبت به درخواست سايت داديد.گزارشگراناز جمله نگراني ها و گره هاي فكري و عمومي ايرانيان و بخصوص تحليل گران سياسي، احتمال حمله نظامي آمريكا و متحدانش و وقوع جنگي است كه آتش بيار معركه آن از سوئي سران جمهوري اسلامي و از جانب ديگر امپرياليست هاي اشغالگر هستند كه در بحرانزائي در منطقه و در طي ماههاي گذشته از هيچ كوششي دريغ نكرده اند. تا چه حد اين احتمال با واقعيات موجود و پارامترهاي سياسي اين بحران در تطابق قرار دارن
د؟اسماعيل وفا يغمائي:این نگرانی تمام کسانی است که می دانند جنگ چییست، و ارمغانش چیست. بخصوص که تجربه عراق بغل گوش همه است با حدود ششصد هزار قربانی از مردم عراق، که در معبد جنگ و در برابر خدای جنگ، و خشن تر از قربانیانی که در برابر خدایان قدیم فینیقی (در لبنان قدیم)امثال بعل قربانی می شدند قربانی شده اند. گویا این ملت رنجدیده هروز آفتاب به آفتاب باید به اجبار شاهد قربانی شدن پیر و جوانش باشد،اما مسئله حمله یا حمله نکردن آمریکا به ایران مقداری بحث می طلبد. تا جائی که من می فهمم امریکا از آنجائی که با نیت خیر! و بقول معروف بخاطر رضای خدا و نجات مستضعفین! لشکر کشی نکرده و همراه با حمله به عراق فقط صدام حسین را بزیر نکشید، بلکه سامان و سازمان حزب بعث را و جماعت عظیمی را که با این حزب کار می کردند در هم کوبید و توجه نکرد که پس از نابودی نظام سیاسی، چه نیروئی و چگونه می خواهد بر این سرزمین حکم براند، عراق را در عمل تاختگاه ملایان حاکم بر ایران کرد ولاجرم در چنان باتلاقی فرو رفت که حاصلش را هم در عراق شاهدیم و هم در محبوبیت بانی این کار خیر! در آمریکا. باید اضافه کنم که دیکتاتوری صدام به جای خودش! رشد بعث و فقط بعث و اتصال همه نیروهای بدرد بخور به بعث، و لاجرم عقب ماندن بقیه و میدان تاخت و تاز برای عقب مانده ترین نیروهای مذهبی باز شدن بجای خودش! ولی در دنیای تاریک و خونین آغاز قرن بیستم و در دنیای نسبیات، صدام در صف دیکتاتورهای خاور میانه به احتمال زیاد از نفرهای آخر صف بود و در هم کوبیدن تنها حکومتی که علیرغم دیکتاتوری بعث، تنها دیکتاتوری مستقل لائیک ضد انتگریسم اسلامی و سدی در برابر انتگریسم به زنجیر کشیده شده بود، و همراه با این، عدم شناخت کافی یا توجه نکردن به بافت و ساخت فرهنگی و وضعیت اسلام و شیعه و سنی و خیلی چیزهای دیگر، یک اشتباه هولناک بود مگر این که مثل بعضی ها در اروپا فکر کنیم که از ما بهتران نقشه جهانی جدید شان را شروع کرده اند و می خواهند جهانی نوین را طراحی کنند. با این اشاره و نیز توجه به مشکل آمریکا در افغانستان وفعال شدن گسترده طالبان و اینکه اوضاع برای جنگی دیگر کشش ندارد می توان فکر کرد که جنگی رخ نخواهد داد و شل کن سفت کن ادامه خواهد داشت و جمهوری اسلامی هم به همین دلیل گردنکشی می کند وقدرت نمائی. اما این تمام حکایت نیست واز زاویه دیگر این سئوالات در برابر رویمان است مثلا:1- این شل کن سفت کن چقدر می تواند ادامه پیدا کند؟2-دست آخر با این بحران روز افزون و بالا گرفتن جو ضد جنگ در آمریکا و در کل جهان آیا آمریکا می گذارد و میرود؟3-آیا آمریکا حاصل این جنگ را یکسره در جیب عبای آخوندها می گذارد و منطقه را از پاکستان و افغانستان گرفته تا عراق و لبنان و بغل گوش اسرائیل به امپراطوری انتگریستیک( این کلمه را بگذارید جای دموکراتیک) و شکست خود به معنای شکست غرب از اسلام عزیز رضا می دهد و و خورشید تاریک و ظلمت افکنی را که پس از آن در بخش عظیمی از جهان به مدد اسلام سیاسی و ایدئولوژیگ انتگریستها طلوع خواهد کرد تاب می آورد؟4-آیا ملاها کوتاه می آیند و از انقلاب اسلامی شان و جهانی کردن آن دست بر می دارند؟5- ملاهاآیا سازش می کنند یا اساسا می توانند سازش کنند؟ و...اینها و سئوالات فراوان دیگر در برابر ما قرار دارند و این سئوالات به نظر من افقی را تصویر می کنند که از زاویه ای باعث نگرانی است. این افق در نهایت کار، افق جنگ است جنگی که با قانومندی های نه یک حادثه بزرگ یا کوچک تلخ، بلکه با قانونمندیهای آهنین یک تراژدی می تواند خودش را نشان بدهد. در تعریف تراژدی گفته می شود تراژدی مبتنی بر علت و معلولهائی است که فاجعه را ناگزیر می کند و نمیشود از آن فرار کرد.اگرمجموعه قضایا را ببنیم و به این نتیجه برسیم که ملاها نمی توانند کوتاه بیایند یعنی به دلایل مختلف چنین امکانی در ذات و پایه و مایه حکومتشان نیست و امریکا هم حالا هر جناحی در آمریکا بر سر کار باشد مطلقا نمی تواند شکست خودش را دست آخر و بعد از تمام زد و بندها و شل کن و سفت کنها بپذیرد آنوقت می بینیم افق جنگ خودش را نشان می دهد. بنابر این اگر چه نه در افق خیلی کوتاه مدت اما جنگ می تواند رخ بدهد و به طور جدی باعث نگرانی است و می بینیم که علیرغم صحبتها و پس و پیش رفتنها زیر سازی ها و آماده سازی ها دارد انجام می گیرد . گزارشگران:نقش و جايگاه روشنفكران سياسي مستقل در بحران موجود كدامند؟ و ايا اين نكته صحيح است كه يكي از اهداف مهم سياست هاي جنگ افروزانه جمهوري اسلامي خاموش كردن صدا و خيزش هاي اخير جنبش هاي درون كشور از جمله زنان و معلمان و كارگران ميباشد؟
وفا يغمائي:روشنفکران سیاسی و مستقل چنانکه تا حالا هم کرده اند طبعا باید صدایشان را بر ضد جنگ هرچه بلندتر و بلند تر کنند. من فکر می کنم بجز روشنفکران کمتر سازمان یا گروهی باشد که علیه جنگ و دخالت یک کشور خارجی آن هم آمریکا و انگلیس موضع نگرفته باشد. حضرات اگر می خواهند لیبراتوری بفرمایند لطف فرموده دست و بال این همه تبعیدی و پناهنده سیاسی را باز بگذارید! لطف کرده از ادامه زد و بندها دست بردارید واز اپوزیسیون خدای ناخواسته حمایت جدی بکنید. تجربه افغانستان و عراق کافی است و ایران نه افغانستان است و نه عراق و از زوایای مختلف تاریخی و جغرافیائی و انسانی و پس از تحمل نکبتی سی ساله حمله به آن می تواند فاجعه بار باشد رژیم ملا ها هم همانطور که نشان داده از جنگ و جسد و خونریزی برای سرکوب و ارعاب داخلی و خفه کردن صداها استفاده کرده است و باز هم می تواند استفاده کند. یادمان نرفته است به بهانه جنگ در سال 1359 تمام صداها را خفه کردند و تیربارانهای وحشیانه سالهای بعد و اعدام و کشتار زندانیان سیاسی در نوای نوحه خوانی و تابوت کشی و خاکسپاری کشتگان جنگ کمرنگ و بیرنگ شد، این کار را مستبدان حاکم به بهانه جنگ میتوانند تکرار کنند، تنها یک جنگ و بهتر است بگویم یک مبارزه می تواند هوای تازه و آزادی را به ارمغان بیاورد یا آغاز و زیدن هوای تازه و آزادی باشد و آن جنگ مردم اِیران و نمایندگان سیاسی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی و دستگاه استبداد و بیداد است که باعث می شود در مقابل دشمن مشترک داخلی صفوف هر چه فشرده تر بشود و آزادی نه مثل گندم و جو توسط لیبراتورها!! و به احتمال زیاد توسط توبره! بلکه از درون مردم بر آید و بال و پرش را باز کند. من فکر می کنم روشنفکران سیاسی و مستقل باید این را هر چه می توانند پر رنگ کنند و برای پر رنگ کردن آن بدون اینکه استقلالشان را فدا کنند در شرایط تاریخی حاضر بخاطر درد مشترک در کنار هم بایستند تا فریادها رساتر بشود
.گزارشگران:گفته ميشود حجم و گستردگي نيروهاي نظامي آمريكا و وابستگانش در ادامه اعزام ناوهاي هواپيمابر و پرسنل نظامي در منطقه خليج فارس در اندازه هاي پيش از وقوع جنگ و اشغال نظامي كشور عراق است. آيا اين امر بر احتمال آغاز جنگ با ايران مي افزايد
؟وفا يغمائي:با توجه به اینکه آمریکا در صورت ادامه کارهای جمهوری اسلامی نمی تواند کوتاه بیاید طبعا افق نهائی می تواند جنگ باشد واین حجم و گستردگی و نقل و انتقالات که طبعا خرج سنگینی هم روی دست آمریکا می گذارد اگر ملاها را سر عقل نیاورد طبعا برای جنگ است واحتمال جنگ را بیشتر می کند.گزارشگران:چنانچه به طور مفروض چنين اتفاقي روي دهد بنظر شما اهداف حملات نظامي مهاجمان خارجي در ايران كدامند؟وفا يغمائي:مشکل است جواب داد. تا بحال در این باره اینجا و آنجا چیزهائی نوشته شده است ولی واقعا نمی توان گفت چه اتفاقی خواهد افتاد. ما می توانیم به خودمان وعده بدهیم که مثلا جنگ محدود خواهد بود و کنترل شده ولی ممکن است ماجرا آنطور که ما فکر می کنیم انجام نشود. در یک نگاه ایستا و از آنجا که گفته می شود آمریکا با حکومت ایران تضاد دارد و نه با مردم به نظر می رسد تهاجمات با ضربات سنگین بر مراکز نظامی و تاسیسات اتمی و احتمالا پالایشگاهها همراه باشد. این می تواند شروع کار باشد بقیه اش را وضعیت حکومت ضربه خورده و اوضاع اجتماعی تعیین می کند. در حقیت جنگ می تواند یک زاویه منفرجه داشته باشد که در صورت ادامه دهانه اش دلتائی وسیع ایجاد کند.نظراتی هم هست که می گویند با حملات اولیه قیام رخ خواهد داد و کار حکومت تمام خواهد شد و صبح آزادی طلوع خواهد کرد. هستند کسانی که نظرات خاصی دارند و معتقدند که در پس پرده ماجراهائی در جریان است . اینها هم خودش بحثی است که باید به آن پرداخت یا حداقل به آن فکر کرد!.
گزارشگران:نقش نيروهاي ضد جنگ و حاميان صلح را در داخل و خارج از كشور چگونه ارزيابي ميكنيد؟
وفا يغمائي:در سئوال نقش روشنفکران مستقل اشاره کردم . تمام نیروهای ضد جنگ و حامیان صلح باید در کنار هم صدای خود را علیه دخالت خارجی بلند کنند. تا بحال همه تک تک و یا چند نفر چند نفر این کار ا کرده اند. ولی بقول حمید مصدق . من اگر ما نشوم تنهایم. باید در کنار هم بایستیم تا صدایمان رسا شود. تا حالا این نقش یعنی نقش نیروهای ضد جنگ مفید بوده ولی به دلیل پراکندگی قدرتمند نبوده تا این صدا همگانی نشود به چیزی گرفته نخواهد شد.این فریاد باید دو طنین داشته باشد یکی این که با جنگ و دخالت خارجی مخالفیم دوم این که استبداد حاکم بر ایران باید توسط مردم ایران و. نیروهای سیاسی اش کنار برود. در داخل کشور هم تا جائی که من خبر دارم اکثریتی که خواهان زوال استبداد حاکم بر ایران هستند از حمله خارجی استقبال نمی کند.گزارشگران:از صداي سوم يا راه و خط سوم گفته ميشود. اين صدا چه مختصاتي دارد و چگونه صفوف خود را سازمان خواهد داد؟وفا يغمائي:از راه سوم و یا خط سوم بسیار گفته اند چه افراد و چه گروههای سیاسی. هر کدام با زبان خودشان و با فرهنگ خودشان. بحث این است که یا بقول معروف ادامه مماشات سازش با جمهوری اسلامی راه حل است یا سر نگونی با زور و قوای خارجی که حاصل دخالت خارجی فکر می کنم هر چه باشد در بهترین شکلش یک شاه خواهد بود هر چند مثل مرحوم حافظ اسد اسمش را بگذارند رئیس جمهور! که یکبار فکر می کردم فرق امثال محمد رضا شاه و ملک حسین با امثال حافظ اسد و ایدی امین این بود که اینها ریا نمی کردند و صادقانه می گفتند ما شاهیم! ولی آنها اعلام کرده بودند ما رئیس جمهوریم ولی کارهائی می کردند که باعث شرم شاهان بود. در هر حال راه حل زور چنین مشکلی را خواهد داشت و اما راه حل سوم اگر به مفهوم همه با هم اما در خدمت بنده! نباشد طبعا راه حل درستی است.راه حل سوم یعنی تغییر توسط مردم و نمایندگان مردم. در تئوری کار ساده است اما بیائید تعارف را کنار بگذاریم. برای عملی شدن این تئوری چه باید کرد؟ برای عملی شدن این تئوری باید اول بتوانیم علیرغم تمام اختلافات حول درد مشترک در کنار هم بایستیم، یا پیش از آن ظرفیت این کار را در خود ایجاد کنیم و واقعا بیندیشیم و این درد را احساس کنیم که بزرگترین مهاجرت تاریخ ایران از آغاز تاریخ ایران تا کنون به دلیل وجود جمهوری اسلامی رخ داده است. من در کنار ادبیات سالهاست روی تاریخ ایران کار می کنم و این را با اطلاع از تاریخ ایران می گویم.در تاریخ ایران سه چهار تا مهاجرت وجود دارد، مهاجرت آریائی ها در دو نوبت به فلات ایران، مهاجرت بخشی از ایرانیان پس از ورود مسلمین، مهاجرت در دوران صفویان و حکومت اشرف و محمود افغان اما نه در مهاجرت آریائی ها به ایران، و نه در کشتارهای هولناک زرتشتیان و ترور عمومی شهرها در اسلامی شدن ایران ومهاجرت بسیاری به هند و سرزمینهای دیگر و نه در مهاجرت دوران صفوی و پایان آن یعنی در دوران حکومت افغانها در ایران، از لحاظ تعداد، اینقدر ایرانی، مهاجر و آواره نشده است. از همان سال پنجاه و هفت بزرگترین مهاجرت به دلیل جباریت و خشونت جمهوری اسلامی شروع شد و از سال شصت شدت گرفت و هنوز هم ادامه دارد و الان در تقریبا اکثر کشورهای اروپا و آمریکا و استرالیا ما با تجمعات بزرگ ایرانی ها از پنج شش هزار گرفته تا صد هزار و بیشتر روبروئیم. الان بیست و شش سال می گذرد. سی سال می گذرد! دشمن با تمام تضادهایش حول محور غارت و چپاول و استبداد متحد است! اما ما قربانیان جمهوری اسلامی، ما که در تبعید بهترین سالهای عمرمان را سپری کرده ایم و یکربع قرن رنج کشیده ایم چقدر در کنار هم ایستاده ایم؟ چقدر علیه این ظلم تاریخی مشترک همصدا شده ایم؟. ممکن است دچار این توهم باشیم که من یا شما تمام مردم ایران هستیم و تمام افکار و اندیشه ها در من و یا شما در هم گره می خورند! بنابر این هم همصدائی و جود دارد! و هم راه سوم از تئوری به عمل در آمده است.! ولی رها از چنبره این بیماری روانی و این اسکیزو فرنی خطرناک سیاسی تعارف را باید کنار گذاشت. جامعه تبعیدیان و پناهندگان ایرانی از بزرگترین و سیاسی ترین جوامع پناهندگان و تبعیدیان و مهاجران است ولی متاسفانه هنوز هم پراکنده است. از بیدردان و سازشکاران و معامله گران بگذریم ولی اگر اهل دردیم برای راه حل سوم باید نخست در کنار هم و حول درد مشترک ومقوله آزادی و دمکراسی بایستیم و بدون این که تفاوتهایمان را فراموش کنیم دستهای همدیگر را بفشاریم. در راه حل سوم اگر در خارج کشور هستیم باید داخل ایران را فراموش نکنیم. هفتاد میلیون ایرانی در زیر آسمان ایران دارند تنفس می کنند. اینها در آنجا در حال استراحت نیستند و در بسیاری موارد در زیر حاکمیت استبداد مذهبی رنجشان بیش از ماست.باید این جمعیت و نمایندگان سیاسی آنها را فهم کرد. برای عینیت بخشیدن به راه حل سوم باید به شعور و ادراک و صلاحیت مردم برای نیل به آزادی فکر کرد و اعتقاد داشت واین تصویر قدیمی را که مردم نشسته اند و باید رفت و این جماعت چند ده میلیونی عاجز از نجات خود را نجات داد از سر بیرون کرد.نزدیک شدن تبعیدیان و پناهندگان به پیکره اصلی انسانی مردمی زنده و خروشان و صاحب صلاحیت که زاینده و پرورنده تمام ارزشها و امکانات و منجمله گروهها و سازمانهای سیاسی است می تواند گامی بزرگ در جهت راه حل سوم باشد. در راه حل سوم باید از تمامیت خواهی و انحصار طلبی نوین دست برداشت . خب اگر کسی می تواند به تنهائی و با سازمان و گروه خودش این بار را بردارد باید گفت دست مریزاد! بفرمائید و بردارید! اما اگر نمی شود و سی سال گذشته است و این حادثه مبارک رخ نداده است باید با تمام تفاوتها حول درد مشترک حول درد ملی دست در دست هم گذاشت . در راه حل سوم باید با اعتقاد به لائیسیته در کنار هم ایستاد و فضا و جهانی تازه یا شروع جهانی تازه را باور داشت ونکته بسیار مهم این که در راه حل سوم اگر چه همه می توانند نقش خود را داشته باشند اما بار اصلی بر دوش سازمانها و تشکلهای سیاسی موجود با تمام معایب و محاسنشان است. آنها هستند که به دلیل سازمان یافتگی و تجربه می توانند به عینیت بخشیدن به راه حل سوم کمک بسیار کرده و باعث جذب نیروهای منفرد و پراکنده بشوند. بدون وجود و اتحاد سازمانهای سیاسی در داخل و خارج کشور و قدرت و سازمانیافتگی و تجارب آنان راه حل سوم نمی تواند عینیت پیدا کند و در مرحله حرف باقی خواهد ماند.گزارشگران:گفته ميشود كه بزرگترين و موثرترين نيروي ضد جنگ در داخل كشور آمريكا و به تعبيري شهروندان اين كشور ميباشند .آيا اين نكته يك حقيقت است؟وفا يغمائي:فکر می کنم درست است. برای جنگ سیلابی جاری از طلا لازم است که اگر چه در نهایت از جیب سایر کشورها بیرون کشیده می شود از تاثیراتش در جامعه بزرگ آمریکا نباید غافل بود.جامعه آمریکا تضادها و مشکلات خودش را دارد و فشار جنگ را مردم حس می کنند. تلفات انسانی هم بسیار موثر است بخصوص در جهنم عراق. این جنگ نه جنگ مردم عراق است و نه جنگ بخشهای عظیمی از مردم آمریکا بنابر این طبیعی است که جنگ در داخل آمریکا نیروی ضد خودش را سازمان بدهد که شاهدش هستیم.گزارشگران:تاثيرات تحريم اقتصادي ايران از جانب شوراي امنيت و وابستگان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟وفا يغمائي:تحریم اقتصادی ایران را من مثبت می بینم ولی کافی نمیدانم. این تحریم باید با پایان دادن به زد و بندهای سیاسی همراه باشد و گرنه در رابطه با دولت حاکم بر ایران که مردم برایش مایه سوخت حکومت هستند کاری نخواهد بود. سالهاست که این کش و واکش ادامه دارد. برای امثال من سئوال این است که این تحریم در چه رابطه ای صورت می گیرد. از زاویه برخورد با دولتی تروریست و جنگ افروز و جبار و دشمن دموکراسی و آزادی و حقوق زنان که پرونده اش سالهاست در روشنی قرار دارد؟ یا از زاویه دولتی که صرفا موی دماغ آمریکا و انگلیس است و اگر موی دماغ نباشد تحریم کنندگان او را تحریم نمی کنند که هیچ بلکه چنانکه تحویلش گرفته اند تحویلش می گیرند! و نیروهای مخالف و اپوزیسیون او را تحت فشار گذاشته و تحریم می کنند ؟تحریم جدی موقعی است که به پارامتر اول توجه بشود و گرنه کافی نیست.در این تحریم اروپا نگران از دست دادن بازار بزرگ خود است! و چین و روسیه نگران بده و بستانهای کلان
.گزارشگران:جريان و پشت پرده گروگانگيري 15 ملوان انگليسي كه هم اكنون دست به افشاگريهائي چند زده اند و تيتر اخبار جهان را بخود اختصاص ميدهند را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
وفا يغمائي:این قضیه ادامه همان شل کن سفت کن هاست.من بعید می دانم انگلیس با فقط یک قایق موتوری و پانزده ملوان قصد تجاوز به آبهای ایران را داشته باشد یا از نظر تکنیکی اشتباه کرده باشد. به نظر من آخوندها احتیاج به یک قدرت نمائی داشتند که بیشتر برایشان مصرف داخلی داشت و نیز اعلام این مسئله که شماها در عراق و افغانستان در گیرید و بقول امام راحلشان هیچ غلطی نمی توانید بکنید!. اما با این همه قضیه چند روز بیشتر نمی توانست ادامه داشته باشد چون می دانستند دشمن در عین حال قوی پنجه است و زیاد نباید تحریکش کرد بنابراین احمدی نژاد با یک ژست حقوق بشری! و با تکیه بر رافت پیامبر اسلام آزادشان کرد. افشاگری های ملوانان هم اگر چه معلومات اروپائی ها را در باره رژیم زیاد می کند چیزی بر معلومات تبعیدیان، از جمهوری اسلامی نمی افزاید. در مملکتی که در طول زمامداری ملایان چند ده هزار نفر از فرزندان ملت تیرباران شده اند و اکثریت ملتی به روز سیاه شسته است اینها چیز تازه ای نیست.گزارشگران:لاريجاني نماينده ارشد مذاكرات هسته اي جمهوري اسلامي بتازگي اعلام كرده كه رژيم ايران آماده تفاهم با كشورهاي غربي است. اين زيگنال را چگونه تحليل ميكنيد؟وفا يغمائي:این مساله بارها تکرار شده است . به نظر من جمهوری اسلامی در وقت خریدن استاد کم نظیری است! اینها از یک طرف با این کارها وقت می خرند و از طرف دیگر با جلو و عقب رفتن سونداژ شان را از طرف مقابل کامل می کنند. با این همه این زیگنالها نمی تواند بی پایان باشد و یک روز باید تکلیف روشن بشود. فکر می کنم تا این نقطه زمان زیادی باقی نیست.گزارشگران:در حال حاضر چه تحليلي از افكار عمومي داخل و خارج كشور در مورد جنگ داريد؟ با توجه به اينكه برخي از احزاب و نهادهاي چپ در اروپا بنوعي همسوئي با رژيم ميپردازند و تنازعات موجود و سياستهاي جنگ افروزانه رژيم جمهوري اسلامي را كه ميتواند فجايعي غير قابل جبران بلحاظ انساني و اقتصادي ببار آورد، ناديده مي انگارند.وفا يغمائي:اکثر ایرانیان از این که کشورشان در زیر ضربات جنگ به کام فاجعه برود بیزارند. در داخل کشور هم به نظر من و تا جائی که می دانم کسی نمی خواهد جنگ بشود ولی اکثریت مردم ایران خواهان زوال و سرنگونی جمهوری اسلامی و آغاز دورانی جدید در تاریخ ایران هستند. این همان چیزی است که صدای سوم بر آن اتکا دارد و معنایش سرنگونی این رژیم توسط مردم ایران و حمایت از مردم ایران و نیروهای سیاسی و نمایندگان مردم ایران توسط دیگر دولتها ست . این را باید توضیح داد و جا انداخت. درباره احزاب و نهادهای چپ اروپائی و نیز برخی دیگر کشورها باید توجه کرد که چپ کلاسیک در رابطه با ایران و گاهی فکر می کنم اساسا در اندیشه کنونی خود دچار ایستائی و عقب ماندگی است. چطور می توانیم مثلا سفر بزرگی مثل ماندلا و زیارت مقبره خمینی ویا شخصیتهائی مثل کاسترو و چاوز و مارکز و امثالهم را بفهمبم! بعضی ها به طور فردی این شخصیتها را زیر ضرب می گیرند که به نظر من این کار درستی نیست و این شخصیتها سنخیتی با خمینی و احمدی نژاد و خامنه ای ندارند.چپ کلاسیک به طور کلاسیک دشمن اصلی را امپریالیزم می داند که نماینده اصلی اش هم آمریکا و بوش است وبی توجه یا ناتوان از درک این که ما در دهه شصت و هفتاد قرن بیستم زندگی نمی کنیم که در مقابله با آمریکا حتی ایدی امین آدمخوار! و قذافی ! و امام خمینی خودمان!! هم مشروعیت داشتند هنوز هم وقتی موجودی مثل احمدی نژاد علیه امپریالیزم حرف می زند بر اساس فرمولهایشان از او و جمهوری اسلامی حمایت می کنند و بر سر گور خمینی دسته گل می گذارند. چه می توان کرد ما در عصر شگفتی زندگی می کنیم عصری که نه تنها رژیم خمینی بلکه همه جیز به محک کشیده شده است. عصری که نه تنها اسلام کلاسیک سیاسی و صاحب ادعا در شکل یک حکومت کامل و تمام عیار بر اساس ماهیت و اندرونه واقعی خود و نه تنها خمینی و آخوندهای معاصر امتحان خودش را داد ومردود اعلام شد بلکه چپ کلاسیک نیز فرسودگی و عقب ماندگی خودش را با آویختن به فرمولها و عدم درک این که جامعه جهانی جامعه اواسط قرن گذشته نیست نشان داد و می دهد. فشار این همه البته استخوان شکن است ولی ما نسل خوشبختی هستیم که در عین حال که صدای شکستن استخوانهای خود را در زیر بار این همه تغییر و تحول و سرعت گرفتن ها و تحمل غربت و تبعید و داغ و درد می شنویم با تمام وجود روشنائی این حقیقت را در درون وجدان و شناخت خود حس می کنیم که برای حرکت به سوی آینده اندیشه هائی نو و در این زمینه چپ جدیدی زاده خواهد شد. با تشكر از شمابهروز سورن13.4.200www.gozareshgar.com
 
Sunday, April 15, 2007
  گفتگوی گزارشگران با ایرج مصداقی راجع به جنگ احتمالی آمریکا با ایران
www.gozareshgar.com

گزارشگران
:

از جمله نگراني ها و گره هاي فكري و عمومي ايرانيان و بخصوص تحليل گران سياسي، احتمال حمله نظامي آمريكا و متحدانش و وقوع جنگي است كه آتش بيار معركه آن از سوئي سران جمهوري اسلامي و از جانب ديگر امپرياليست هاي اشغالگر هستند كه در بحرانزائي در منطقه و در طي ماههاي گذشته از هيچ كوششي دريغ نكرده اند. تا چه حد اين احتمال با واقعيات موجود و پارامترهاي سياسي اين بحران در تطابق قرار دارند؟

ايرج مصداقي:

رژیم جمهوری اسلامی به لحاظ موقعیت ژئوپلتیک، مسلح بودن به ایدئولوژی مخرب، دارا بودن شبکه فعال تروریستی در کشورهای منطقه، آفریقا و حتا آمریکای لاتین، داشتن منابع مالی و انسانی گسترده از قابلیت‌ و پتانسیل بسیاری برای بحران آفرینی در خارج از مرزهای خود برخوردار است. مسلح شدن چنین رژیمی به سلاح اتمی می‌تواند صلح و امنیت جهانی را با خطر جدی مواجه کند. چیزی که به نفع هیچ کس نیست. به همین دلیل دست یابی به سلاح هسته‌ای توسط رژیم، خط قرمز غرب و به ویژه اروپا و آمریکا محسوب می‌شود. به نظر من تلاش اروپا و آمریکا در مرحله‌ی فعلی بر خلاف نمونه‌ی عراق، اشغال کشور و یا سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و اساساً بحران‌زایی نیست. آن‌ها به دنبال مهار رژیم و جلوگیری از دست یابی آن به سلاح اتمی و حداکثر تغییر رفتار آن می‌باشند. مسئله‌ی اشغال یک کشور و یا حمله‌ نظامی گسترده زمانی مطرح می‌شود که قبل از آن خط دولت‌های درگیر، سرنگونی دولت مربوطه باشد؛ چیزی که لااقل تاکنون در ارتباط با جمهوری اسلامی مطرح نبوده و مقامات آمریکایی و اروپایی بارها اعلام کرده‌اند. سه قطعنامه توسط شورای امنیت در ارتباط با توقف غنی‌سازی صادر شده است، اما پس از تصویب هر قطعنامه مقامات سیاسی درگیر، بارها اعلام کرده‌اند که در هر شرایطی جمهوری اسلامی توقف غنی‌سازی را بپذیرد بسته‌های مشوق به سوی آن سرازیر می‌شود.
برای مثال در پاراگراف ۱۰ قطعنامه ۱۷۴۷ شورای امنیت نیز چنین آمده است:
«۱۰- با تاييد مداوم تعهدات چين، فرانسه، آلمان ، روسيه ، انگليس و آمريکا ، حمايت نماينده ارشد اتحايه اروپا برای يافتن راه حلی مسالمت آميز برای اين مساله و ترغيب ايران برای بررسی پيشنهادات آنها که در ژوئن ۲۰۰۶ ارائه شد و در پيوست دوم اين قطعنامه آمده و در قطعنامه ۱۶۶۹ به تاييد شورای امنيت رسيده است و با اذعان به اينکه اين پيشنهاد همچنان برای توافقی جامع و بلندمدت که باعث توسعه همکاری و روابط با ايران بر اساس احترام متقابل و ايجاد اعتماد بين المللی مبنی بر صلح آميز بودن برنامه اتمی ايران می شود، در دست بررسی است. »
این حقیقت را بایستی در نظر داشت که در متون حقوقی و به ویژه قطعنامه‌های بین‌المللی سخن لغو و بیهوده به کار برده نمی‌شود. قصد انشاء نویسی و یا بازی با لغات را ندارند. کلمات به کار برده شده دقیقاً بار و مفهوم حقوقی دارند و نمایانگر سیاستی خاص هستند. این بند قطعنامه به معنای آن است که آن‌ها خواهان تغییر رفتار رژیم برای توسعه‌ی روابط می‌‌باشند.
در ارتباط با وقوع جنگ و درگیری به نظر من همه چیز بستگی به سیاستی دارد که رژیم در پیش می‌گیرد. اگر چه خظر حمله‌ نظامی را هیچگاه نبایستی از نظر دور داشت اما در حال حاضر با در نظر گرفتن همه‌ی جوانب این خطر محتمل نیست. ولی بایستی در نظر داشت که در شرایط متحولی به سر می‌بریم و در هر لحظه پارامترها می‌توانند تغییر کنند. گزارشگران:

نقش و جايگاه روشنفكران سياسي مستقل در بحران موجود كدامند؟ و ايا اين نكته صحيح است كه يكي از اهداف مهم سياست هاي جنگ افروزانه جمهوري اسلامي خاموش كردن صدا و خيزش هاي اخير جنبش هاي درون كشور از جمله زنان و معلمان و كارگران ميباشد؟

ايرج مصداقي:

مطمئناً جنگ برخلاف منافع مردم ایران و به نفع رژیم است. سیاست‌های جنگ‌افروزانه نیز به همین دلیل از سوی رژیم دنبال می‌شوند. ظاهراً رژیم در محاسبات خود این گونه پیش‌بینی کرده‌ است:
اگر تهدیدهای شورای امنیت و خطر حمله‌ی نظامی محدود بلوف باشد و زمینه‌ی اجرایی نداشته باشد ما با ادامه‌ی سیاستی که در پیش گرفته‌ایم به سلاح اتمی مجهز می‌شویم و از آن طریق به باج خواهی خود ادامه می‌دهیم. اگر این تهدیدات منجر به یک رشته حملات هوایی و ... شود ما در پناه آن سرکوب داخلی را افزایش داده و اختناق تمام عیار را حاکم می‌کنیم و از طریق مظلوم‌نمایی و گرفتن ژست ضد‌امپریالیستی به یارگیری در سطح منطقه و از میان عقب‌مانده‌ترین نیروها می‌پردازیم و جاپای خود را سفت و محکم می‌‌کنیم. در یک کلام اگر قرار است غیراتمی شویم چرا به دست خود شویم و از محسنات یک حمله‌ی نظامی استفاده نکنیم. یکی از دلایلی که سخت سری نشان می‌دهند این است که هنوز باور دارند که غرب به دنبال سرنگونی آن‌ها نیست و حمله‌ی نظامی مفروض به منظور سرنگونی انجام نخواهد گرفت و پس از حمله‌ی مفروض جمهوری اسلامی همچنان پابرجا خواهد ماند.
نقش روشنفکران سیاسی مستقل و نیروهای سیاسی به ویژه در ارتباط با مردم ایران مهم است. در شرایط بغرنج و پیچیده‌‌ای به سر می‌بریم کوچکترین غفلتی می‌تواند ما را تبدیل به چرخ پنجم رژیم کند و آب به آسیاب سیاست‌های ارتجاعی رژیم بریزیم. نباید فراموش کرد که بزرگترین دشمن مردم ایران رژیم جمهوری اسلامی است. به نظر من در هر شرایط صورت مسئله را نبایستی برای مردم ایران و نیروهای مترقی تغییر داد. نبایستی به دنباله‌ی لابی رژیم در سطح بین‌المللی تبدیل شویم.
بایستی دست به روشنگری زد و مردم ایران را برای مخالفت با سیاست‌های خانمان برانداز رژیم بسیج کرد. برای کاهش تهدیدات خارجی بایستی مردم را به مقابله با رژیم فراخواند. نبایستی اجازه دهیم رژیم در موضع مظلومیت قرار گیرد. وارد شدن مردم ایران در این مقوله و افزایش فشار روی رژیم می‌تواند خطر جنگ و مداخله‌ی خارجی را کم کند. لابی رژیم در آمریکا که اتفاقاً بخشی از آن به اصطلاح‌ «چپ‌های غنی شده‌ی به خدمت رژیم درآمده‌ای» چون اردشیر عمانی هستند، مؤسسه «جنگ علیه ایران را متوقف کنید» تشکیل داده‌اند. آن‌ها عامل بحران را که رژیم است ول کرده و به پیامدهای آن چسبیده‌اند. آن‌ها صورت مسئله را عوض می‌کنند. گویا ایران در زیر بمباران روزمره‌ است و آن‌ها خواهان قطع این جنگ و بمباران می‌شوند. در حالی که کاری به سیاست‌های رژیم ندارند.
مردم ایران در ایزوله کامل خبری به سر می‌برند. آن‌ها از صبح تا شام تحت تأثیر تبلیغات رژیم هستند؛ به ویژه کسانی که قرار است هیزم آتش افروزی‌های رژیم شوند. رژیم تلاش می‌کند با تبلیغات شبانه‌روزی سیاست‌ ارتجاعی‌ و ضدملی‌اش را تحت عنوان سیاستی ملی جا بزند. آن‌ها تبلیغ می‌کنند که گویا با دست یابی به فن‌آوری هسته‌ای همه‌ی‌‌ مشکلات مردم حل خواهد شد. یا برای دست‌یابی به «آب حیات» هسته‌ای همه مشکلات را بایستی تحمل کرد. از مصدق مایه می‌گذارند، تجربه‌ی ملی شدن صنعت نفت را مثال می‌زنند و ...
مردم واقعاً نمی‌دانند چه می‌گذرد. حتا افراد مستقل در ایران با توجه به محدودیت روزنامه‌ها و مصوبه‌های شورای امنیت رژیم نمی‌توانند نظرات خود را بیان کنند. در این شرایط بایستی روی نقش رژیم در بحران آفرینی تأکید کرد. بایستی تأثیرات این سیاست خانمان‌برانداز بر روی زندگی روزمره مردم ایران را توضیح داد. بایستی دشمن اصلی را به آن‌ها نشان داد. بایستی روی راه حل اصلی و اساسی تأکید کرد.
بایستی تأکید کرد که حقوق حقه‌ی مردم ایران توسط رژیم ضد ملی جمهوری‌ اسلامی به یغما رفته است.
در این شرابط توجه دادن مردم به بیرون از مرزها و به اصطلاح «توطئه‌های امپریالیستی» آب به آسیاب رژیم ریختن است. در این مجادله کوبیدن بر طبل «ضدامپریالیستی» در حالی که رژیم از صبح تا شام شعارهای شداد و غلاظ «ضد‌امیریالیستی» می‌دهد صحیح نیست. یک بار این تجربه‌ را در سال ۵۸ در جریان گروگان‌گیری کارکنان سفارت آمریکا کردیم و دود آن به چشم‌ همه‌مان رفت. از تاریخ و گذشته بایستی درس گرفت. اشتباهات را نبایستی تکرار کرد. کمی در مورد سمت و سوی لابی رژیم فکر کنید. اردشیر عمانی و شرکا در نقش لابی رژیم در آمریکا پیش پیش «پرزیدنت احمدی نژاد» را رهبر خلق‌های تحت ستم دنیا در مبارزه‌ی «ضد امپریالیستی» معرفی کرده‌ اند:
«برای اعراب، مسلمانان و توده های تحت ستم در سراسر جهان، ایران تحت رهبری پرزیدنت احمدی نژاد بعنوان یک نیروی قابل اطمینان شناخته و تحسین می‌شود. نیروئی که با آروزی آمریکا برای تسلط بر خاورمیانه به مقابله برخاسته است.» Payvand's Iran News 8.25.06
گردانندگان این لابی هیچ‌ ابایی ندارند که شب را روز جلوه دهند. به گوشه‌ای از توجیهات اردشیر عمانی که ادعاهای «ضد‌امپریالیستی» اش، گوش فلک را کر کرده، پس از باز گشت از سفر به ایران و دیدن پیشرفت‌های اقتصادی و اجتماعی ایران تحت حاکمیت آخوندها، توجه کنید:
«ایران امروز یک حرکت به سوی پیشرفت است
... خیابانهای تمام شهرها و جاده های اصلی کاملا روشن و چراغانی هستند. هنگام سفر از اصفهان به شیراز از دیدن کارگرانی که با کامیون های آب بی وقفه مشغول شستن گرد وخاک جاده ها و تمیز کردن تابلوها هستند تا سلامت مسافران تامین شود تعجب کردیم. آه چه تغییری نسبت به ۲۵ سال پیش ایجاد شده است.
به یکی از دهات کوچک سمنان رفتیم که هر خانواده یک یخچال داشت و برخی نیز ماشین لباسشوئی و خشک کن داشتند. همه آنان صاحب تلویزیون بودند. فضای زیست برای هر نفر دراین روستا، از آپارتمان های نیویورک بیشتر بود…بیمه بهداشتی صد در صد مجانی، شامل همه کودکان و زنان باردار و نگهداری از سالخوردگان می‌شود. گروههای پرستاران، پزشکان و پرسنل بهداشت اولیه بطور مرتب از کلینیک های روستاها دیدار می‌کنند تا از ارائه درست این خدمات به مردم مطمئن شوند.» http://www.workers.org/2006/world/iran-0427/
عمانی در مورد جاده‌های کشوری صحبت می‌کند که به اعتراف آمار و ارقام خود رژیم قتلگاه مردم است. اشتباه نکنید او از کلنیک‌ها و پزشکان و پرستاران روستاهای سوئیس صحبت نمی‌کند، او خدمات درمانی کشور سوئد را تشریح نمی‌کند. توضیحات او مربوط به ایران تحت حاکمیت آخوندهاست. در ‌آدرس زیر عکس تعدادی از کلاس‌های درس تشکیل شده در لرستان را ببینید. تازه این وضعیت بچه‌هایی است که به کلاس درس و آموزش دسترسی دارند.
http://web.peykeiran.com/new/iran/iran_news_body.aspx?ID=38826
این فقط گوشه‌ای از نوشته‌ی مشمئز کننده اوست که در نشریات چپ آمریکا انتشار می‌یابد. نویسندگان و اشاعه‌ دهندگان چنین دروغ‌هایی بیش از شکنجه‌گرانی که در زندان، دست به شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی می‌زنند در اعمال تبهکارانه دست دارند. از این «چپ‌های غنی‌شده» در دستگاه رژیم تا دلتان بخواهد هست؛ به توجیهات رستم پورزال یکی دیگر از این تحفه‌ها، در مورد محبوبیت احمدی‌نژاد توجه کنید:‌
«مطبوعات به غلط تصویر یک مسلمان متعصب از احمدی نژاد را عرضه می‌کنند در حالیکه برای محبوبیت فوق العاده وی یک دلیل مدرن تری هست که همان توسعه ملی غیروابسته است. یعنی پیروزی وی، رأی ملت به اصالت و مبارزه با گلوبالیزاسیون اجباری است. درحالیکه در آمریکا و تحت فشار نیروهای مذهبی دست راستی نزدیک به کاخ سفید، علم به زباله دان انداخته میشود، درایران، احمدی نژاد با پلاتفرمی به پیروزی رسید که وعده دو برابر کردن بودجه تحقیقات علمی را می‌داد. بودجه ای که قبلاَ نیز سر به فلک می‌کشید. آن میلیون‌ها رأی به احمدی نژاد سمبل مقاومت در مقابل نخبگان ضد دموکراتیک طرفدار تجارت آزاد است که با نیروهای نسبتا سکولار طرفدار رفرم در ایران متحد شده بودند.» August 16, 2005 iranian.com
آیا باعث خجالت نیست که چنین نوبرهایی به عنوان سخنگو و بلندگوی «چپ» ایران در مجامع «چپ» آمریکا مطرح شوند؟ آیا این افراد تبهکار نیستند؟
این دسته افراد تلاش می‌کنند کوچکترین خدشه‌ای به رژیم وارد نشود و با توجیهات مختلف همه را به سکوت و همراهی با جنایت‌های رژیم وا می‌دارند:
«در شرائطی که آمریکا به گفته سیمور هرش در حال طراحی حمله نظامی به ایران است، این اعلامیه تاسف آور صادر میشود که درآن بیشتر ازآنکه به آمریکا انتقاد شود از رژیم ایران بدگوئی شده است. این بدگوئی کلا بر اساس اطلاعات غلط، گزافه گوئی و حرفهای نادرست استوار شده است. کسی که شهروند یا مقیم یکی از کشورهای غربی است باید وظیفه اصلی خود را مخالفت با سیاست های تجاوزگرانه امپریالیستی در کشور محل اقامت خود قرار دهد نه آنکه تصویر غلطی که از ایران داریم را عرضه کنیم. نباید آن ایده دموکراسی که در ذهن ما هست را برای کشور دیگری که فرهنگ متفاوتی دارد تبلیغ کنیم. بجای آنکه در این موقعیت حساس تبلیغات بی پایه رسانه های غربی در مورد نقض حقوق بشر در ایران را تکرار کنیم، وظیفه ماست که هدف اصلی خود را افشاگری در مورد نقض حقوق بشر توسط آمریکا و انگلیس در عراق و افغانستان قرار داده و موارد این نقض حقوق در اسرائیل و کشورهای متحد آمریکا در منطقه را بازگو کینم. هدف اصلی ما باید افشاگری در باره تجاوز بوش به قانون اساسی، حقوق بین المللی و بدرفتاری و شکنجه در گوانتانامو باشد.»
CASMII, June 11, 2006،Campaign Against Sanctions and Military Intervention In Iran (CASMII)

برخلاف آن‌چه رژیم و لابی آن تبلیغ می‌کند و عده‌ای نیز به دام آن‌ها افتاده‌اند، در هر شرایط با بیش از یک دشمن نمی‌توان جنگید. بخصوص برای ما که قدرتمان محدود است. در هر مرحله دشمن اصلی را بایستی هدف قرار داد. هر عقل سلیمی این را حکم می‌کند. کشور ما هم اکنون تحت اشغال نیروهای اجنبی است. حاکمان کشورمان اجنبی هستند. آن‌کس که از ما نیست و منافع مردم ایران را نمایندگی نمی‌کند اجنبی و «غیر» است؛ خواه شناسنامه و یا پاسپورت ایرانی داشته باشد یا نداشته باشد. کشور ما ۲۶ سال است که به اشغال مشتی آخوند و جیره‌خوارهایشان در آمده است. وظیفه‌‌ی ما مبارزه با اجنبی و نیروی اشغالگر است. امروز حاکمیت جمهوری اسلامی نیروی اشغالگر است. فردا اگر نوبت به دیگران رسید، هر کس که باشد، امپریالیسم یا غیرامپریالیسم، وظیفه‌ماست که با آن‌ها نیز مبارزه کنیم. پاسخ این که در این شرایط چه باید کرد، ساده است. نگاه کنید لابی رژیم چه می‌کند و چه شعاری می‌دهد شما به عنوان دشمنان رژیم مسیری متفاوت از آن را طی کنید.

گزارشگران:

گفته ميشود حجم و گستردگي نيروهاي نظامي آمريكا و وابستگانش در ادامه اعزام ناوهاي هواپيمابر و پرسنل نظامي در منطقه خليج فارس در اندازه هاي پيش از وقوع جنگ و اشغال نظامي كشور عراق است. آيا اين امر بر احتمال آغاز جنگ با ايران مي افزايد؟

ايرج مصداقي:

با توجه به وسعت و جمعیت کشور و قابلیت‌های نظامی رژیم چنین احتمالی مفروض نیست. اعزام ناوها و ... در حال حاضر تنها به عنوان تهدید و یا مقابله با احتمالات پیش‌بینی نشده است. اما توضیح یک نکته در این جا ضروری است. اگر منظور از طرح این سؤال این است که در صورت حمله نظامی آمریکا چه باید کرد؟ بایستی بگویم: در هر صورت حتا اگر جنگی در بگیرد، یک جنگ ضد ملی و ضد میهنی و برخلاف منافع مردم ایران است. روشنفکران و نیروهای سیاسی مستقل ایرانی بایستی تکلیف خودشان را از همین حالا مشخص کنند که در صورت وقوع چنین جنگی چه خواهند کرد؟ اصل بیطرفی را رعایت می‌کنند یا در کنار رژیم و ارتجاعی‌ترین نیروها به مقابله با «امپریالیسم» می‌پردازند؟ از جنگ خارجی برای ضربه زدن به رژیم و سرنگونی آن استفاده می‌کنند و یا احساسات «میهنی» و «ضد امپریالیستی»شان گل کرده و این بار به جای شعار «سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید»، شعار «سپاه پاسداران را به سلاح اتمی مجهز کنید» سر خواهند داد. لابی رژیم امروز در خارج از کشور و تحت پوشش سازمان‌های مخالف جنگ چنین تبلیغ می‌کنند:
«صرفنظر از تلقی ما نسبت به جمهوری اسلامی و مسائل حقوق بشر در کشورمان، همه ایرانیان بایستی بدون تامل و درنگ برخیزند و جنبش ضد جنگ را با همدیگر برپا سازند.... دفاع از ایران در مقابل یک حمله نظامی اسرائیلی – آمریکائی – بریتانیائی به معنای دفاع از جمهوری اسلامی نیست.»
سایت ZNet 31 جولای 2006
هر یک از ما بایستی کلاهمان را قاضی کنیم و ببینیم شعارمان چقدر به شعار لابی رژیم دور یا نزدیک است.


گزارشگران:

چنانچه و مفروض چنين اتفاقي روي دهد بنظر شما اهداف حملات نظامي مهاجمان خارجي در ايران كدامند؟

ايرج مصداقي:

از سوی رسانه‌های خبری و یا شخصیت‌های سیاسی اهداف زیادی از جمله زیر ساخت‌های اقتصادی، نیروگاه‌های برق، مراکز صنعتی، نظامی و ... مطرح شده است که می‌توانند مورد حمله قرار گیرند. پیش‌بینی چنین امری با توجه به محدودیت‌های خبری و اطلاعاتی از سوی امثال من کار درستی نیست. تنها آرزو می‌کنم که چنین اتفاقی در هیچ سطحی نیافتد. چون امکانات محدود کشور نیز از بین می‌رود.
گزارشگران:

نقش نيروهاي ضد جنگ را در داخل و خارج از كشور چگونه ارزيابي ميكنيد؟

ايرج مصداقي:
در دنیای تک قطبی کنونی و در نمونه عراق شاهد بودیم که سه کشور صاحب حق وتو( روسیه، چین و فرانسه) به اضافه آلمان و ده‌ها میلیون فعال ضد جنگ در سراسر دنیا مخالف حمله‌ی نظامی آمریکا و متحدانش به عراق بودند ولی این کار صورت گرفت. چرا که عزم جزم آمریکا و منافعش‌ این گونه اقتضا می‌کرد. به نظر من نمونه عراق نشان داد که متأسفانه نیروهای ضد جنگ در خارج از کشور و در سطح بین‌المللی بیشتر نقش سمبولیک و اعلام موضع دارند تا آن‌که تأثیر جدی‌ و بازدارنده‌ای داشته باشد. تجربه‌ی عراق نشان داد اگر منافع قدرت‌های جهانی و به ویژه آمریکا بر انجام کاری قرار گیرد آن را دنبال خواهند کرد و به مخالفت‌های بین‌المللی توجه چندانی نخواهند کرد. البته موقعیت امروز آمریکا متفاوت از موقعیت آن در پیش از جنگ عراق و پس از حملات یازده سپتامبر است. امرور ماشین نظامی آمریکا در باتلاق عراق گیر کرده و نظر بسیاری از حامیان سیاست های کاخ سفید نیز تغییر کرده است. خود آمریکا هم اعتماد به نفس‌اش را از دست داده است.
نیروهای ضد جنگ در نمونه عراق به لحاظ داخلی هم نمی‌توانستند نقش درخوری داشته باشند، چرا که دولت عراق خود تمامی خواسته‌های بین‌المللی را گردن گذاشته بود ولی مورد پذیرش قرار نمی‌گرفت. نیروهای ضد جنگ واقعاً مانده بودند که از دولت عراق انجام چه کاری را بخواهند که آن‌ها خود قبلاً انجام نداده باشند. نیروهای بازرس سازمان ملل حتا اتاق خواب صدام حسین را نیز وارسی کرده بودند. دولت‌ آمریکا و متحدین‌اش به کمتر از سقوط دولت عراق و اشغال آن کشور راضی نمی‌شدند. از دولت عراق می‌خواستند که سلاح‌های کشتارجمعی‌اش را به دست خود تحویل دهد، سلاح‌هایی که وجود خارجی نداشت و قبلاً توسط بازرسان بین‌المللی منهدم شده بود. دولت عراق نمی‌توانست چیزی را که وجود نداشت ارائه دهد.
در حالی که در رابطه با نمونه‌ی ایران با سناریوی دیگری مواجه هستیم. آن‌ها از رژیم می‌خواهند که غنی‌سازی اورانیوم را متوقف کند و رژیم درست برخلاف آن عمل می‌کند و به تلاش‌هایش برخلاف خواست بین‌المللی سرعت می‌بخشد و از آن به عنوان پیروزی یاد می‌کند و جشن هسته‌ای راه می‌اندازد.
مجبور کردن رژیم جمهوری اسلامی به پذیرش قطعنامه شورای امنیت، خطر جنگ و سایه نحس آن را از سر کشور دور می‌کند. این واقعیتی است که هیچکس آن را انکار نمی‌کند. فشارهای داخلی و خارجی می‌تواند رژیم را به عقب رانده و موضوع حمله نظامی را منتفی کند. آن کس که بطور واقعی ضد جنگ است، به دنبال این راهکار می‌گردد که چگونه می‌توان رژیم را از بلندپروازی‌های اتمی‌اش باز داشت.
در نمونه‌ی عراق، آمریکا و متحدانش به دنبال جنگ و اشغال بودند ولی در نمونه‌ی ایران به دنبال تغییر رفتار رژیم هستند. شبیه سازی نبایستی کرد.
در این میان فعالیت‌ها و شعارهای ما می‌تواند مردم را به اشتباه بیاندازد و با بزرگ نمایی دشمن خارجی و تهدیدات خارجی آن‌ها را به سوی پشتیبانی از رژیم در مقابل تهدیدات خارجی سوق دهیم. این یعنی انداختن مردم به دامان رژیم. این یعنی قربانی شدن دوباره مردم در پای مطامع یک رژیم ضدبشری و قرون وسطایی. این چیزی است که رژیم می‌خواهد. این یعنی عملی کردن سیاست‌‌های جنگ افروزانه رژیم. رژیم بایستی در داخل نیز با نهضت ضد جنگ و ضد دست یابی به سلاح اتمی مواجه شود. توقف بلندپروازی‌های اتمی رژیم به نفع مردم ایران، به نفع جنبش صلح‌طلبی، به نفع جنبش آزادیخواهی در سطح ملی و بین‌‌المللی است. فشار را بایستی روی رژیم جمهوری اسلامی گذاشت. نمی‌توان از دنیا خواست که دغدغه‌هایش را فراموش کرده و خواسته‌‌های منطقی‌اش را کنار بگذارد. توقف غنی‌سازی خواست بین‌المللی است. اجماع جهانی روی آن است.
اگر دیده باشید تعدادی از نیروها مانند سلطنت‌طلب‌های از نوع داریوش همایون که کباده‌ی «لیبرال دمکراسی» می‌کشند! تا آن‌جا پیش رفته‌اند که صریحاً اعلام داشته‌اند در صورت حمله نظامی آمریکا، برای دفاع از کشور در کنار نیروهای جمهوری اسلامی خواهند جنگید. گول این‌‌ها را نباید خورد. این نیروها علیرغم شعارهایی که می‌دهند معتقد به جنگ و خواهان جنگ و حمله نظامی آمریکا هستند. تحلیل‌شان هم این است که جنگ خواهد شد و موافقت و یا مخالفت آن‌ها با جنگ تأثیری در اراده‌ی نیروهای آمریکایی نخواهد داشت. بنابر این تلاش می‌کنند از خودشان به صورت کاذب یک چهره‌ی ضد جنگ و وجیه‌المله در نظر مردم ایران برای دوران بعد از جنگ بسازند. برای همین از هم اکنون به دنبال تشکیل آلترناتیو هستند. چون فکر می‌کنند با تشکیل آلترنایتو مطلوب، نیروهای آمریکایی و اروپایی به دنبال تغییر رژیم خواهند رفت. به تلاش‌های فرخ‌ نگهدار و طیف اکثریتی‌ها به عنوان نمایندگان «سوسیال دمکراسی»، مسعود بهنود نماینده بخشی از رژیم و داریوش همایون نماینده سلطنت‌طلب‌ها و «لیبرال دمکراسی» نگاه کنید. به پیغام و پیام‌هایی که رد و بدل می‌کنند توجه کنید.
این‌ها مقدمه چینی است. البته تعدادی هم ناآگاهانه در این دام‌ها اسیر می‌شوند. اگر داریوش همایون راست می‌گوید و به فکر روزهای آتی نیست چرا زمانی که عراق به کشور حمله کرده بود و هشت سال جنگ خونین ادامه داشت به جنگ با عراقی‌ها که اتقافاً عرب هستند و از نظر امثال داریوش همایون «سوسمارخور» نرفتند؟ چه پارامتری به میان آمده که شعار می‌دهند به جنگ آمریکا خواهند رفت؟ آیا اصلاً به قیافه داریوش همایون و اطرافیان او می‌آید که یک روز از عمرشان را «تلف» کرده و به یک تظاهرات آرام بروند؟ جنگیدن آن‌هم با ولینعمتی چون آمریکا پیشکشان.

گزارشگران:
از صداي سوم يا راه و خط سوم گفته ميشود. اين صدا چه مختصاتي دارد و چگونه صفوف خود را سازمان خواهد داد؟

ايرج مصداقي:

خیلی ها این روزها خود را صدای سوم معرفی می‌کنند. اما برای روشن شدن مرزها و ادعاها قبل از هر چیز صدای سوم بایستی تکلیفش را با رژیم مشخص کند و به این پرسش پاسخ دهد که آیا خواهان ابقای رژیم است و یا تغییر و سرنگونی آن؟ تا به این سؤال پاسخ مشخص داده نشود نمی‌توان سیاست روشنی را پیگیری کرد و یا دم از صدای سوم زد. صدای سوم از نظر من یعنی نمایندگی منافع مردم ایران. یعنی از هر فرصتی استفاده کردن برای ماده کردن منافع مردم ایران. یعنی در هر فرآیندی منافع مردم ایران را در نظر گرفتن. یعنی نیافتادن در دامان شعارهای دهان پرکن و خانمان بر باد ده.
صدای سوم یعنی حمایت از مبارزات مردم ایران، جنبش‌های زنان، کارگران، دانشجویان و ... صدای سوم یعنی پیوند یافتن با خواسته‌‌های مردمی. و... صدای سوم یعنی تنگ تر کردن فضای حرکتی برای رژیم، تلاش برای محدود کردن فضاهای تنفسی رژیم. و ...یعنی مخالفت با جنگ به طور واقعی و ...
صدای سوم یعنی نه نزدیکی به رژیم و مماشات با آن راه حل است و نه جنگ. هر دو خطرناک و مشکل‌آفرین هستند.
عده‌ای خود را صدای سوم معرفی می‌کنند. شعارشان «نه به جنگ و نه به جمهوری اسلامی است». وقتی به آکسیون‌ها ، فعالیت‌ها، مصاحبه‌ها و نوشته‌های آن‌ها مراجعه می‌کنی چیزی که وجود ندارد حرکت عملی و عینی علیه جمهوری اسلامی است. اصلاً همین که «نه به جمهوری اسلامی» در بخش دوم شعار است، نشان‌دهنده‌ی این است که در ذهن آن‌ها «نه به جمهوری اسلامی» از اولویت برخوردار نیست و این نقطه حرکت انحرافی است. «نه به جمهوری اسلامی» بایستی مقدم بر هر شعاری باشد. عده‌ای نیز امر برشان مشتبه شده و خود را صدای سوم معرفی می‌کنند در حالی که شعارشان کنار آمدن و مصالحه‌ی رژیم و اپوزیسیون برای فائق آمدن بر مشکلات و بحران‌هاست!

گزارشگران:

گفته ميشود كه بزرگترين و موثرترين نيروي ضد جنگ در داخل كشور آمريكا و به تعبيري شهروندان اين كشور ميباشند .آيا اين نكته يك حقيقت است؟

ايرج مصداقي:

من در حال حاضر چنین اعتقادی ندارم. دولت آمریکا اگر منافعش اقتضا کند می‌تواند افکار عمومی آمریکا را شکل دهد. چنان‌که تاکنون کرده است. در دوران جدیدی به سر می‌بریم. تفاوت این دوران با دوران جنگ ویتنام را بایستی در نظر گرفت. اما در صورتی که این ارزیابی صحت داشته باشد، هدف از فعال کردن این نیروی موئر چیست؟ شرایط ایران و ویتنام را نبایستی مشابه فرض کرد. در ویتنام جنبش ضدجنگ دفاع از یک حکومت مردمی را وجه همت خود قرار می‌داد و یا داده بود، اما در نمونه‌ی ایران و حاکمیت جمهوری اسلامی چه خواهد کرد؟ دفاع از حق این حاکمیت؟
اتفاقاً لابی رژیم نیز در آمریکا روی همین نیرو و برای به صحنه آوردن آن سرمایه گذاری زیادی کرده است. لابی رژیم تلاش می‌کند با صرف بودجه‌های هنگفت و با به خدمت در آوردن لابیست‌های آمریکایی و همچنین از طریق نفوذ در مجامع چپ و مترقی آمریکا و با سوءاستفاده از نیات خیرخواهانه آن‌ها سیاست‌های ضدمردمی خود را پیش ببرد. در این راه مؤسسات تحقیقی و پژوهشی مختلف را نیز بسیج کرده است. مافیای نفتی نیز پشت آن قرار دارد.
بایستی دید نیروی ضد جنگ آمریکا که قرار است فعال شود، خواسته‌اش چیست؟ یا چه باید باشد؟ لابی رژیم با تحریک این نیرو تلاش می‌کند خواسته‌‌هایش را از زبان آن‌ها بیان کند. خواسته‌های لابی رژیم که می‌‌خواهد از زبان نهضت ضد جنگ پژواک دهد، چنین است:
برای فائق آمدن بر مشکلات در عراق و منطقه و ... رژیم جمهوری اسلامی را به بازی بگیرید
از فشار آوردن روی رژیم اجتناب کنید
گفتگوهای دوجانبه و چند جانبه با رژیم را آغاز کنید
تسهیلات لازم برای ورود رژیم به سازمان تجارت جهانی را به وجود آورید
حقوق رژیم در منطقه را به رسمیت بشناسید
دست شرکت‌های نفتی آمریکایی را برای انعقاد قراردادهای نفت و گاز با رژیم باز بگذارید و محدودیت‌ها را بردارید
ناوگان هوایی و دریایی رژیم را نوسازی کنید
قراردادهای تجاری و اقتصادی گسترده با رژیم منعقد کنید و ...
رژیم را در پیمان‌های منطقه‌ای شریک کنید و...
دشمنان رژیم را محدود کنید
از هر گونه اقدامی که منجر به تحریک رژیم می‌شود اجتناب کنید
در یک کلام، امنیت سیاسی، اقتصادی و نظامی رژیم را تضمین کرده و درها را به روی رژیم باز کنید و تا می‌توانید آن‌ها را تیمار کنید تا «رادیکال‌»ها منزوی شوند! و «رفرمیست‌ها» سر کار بیایند!
این همان بازی است که رژیم از دهه‌ی ۸۰ میلادی و در ماجراهای قبل از ایران‌گیت و مک‌فارلین شروع کرده است. در هر زمان بازیگر‌ها عوض می‌شوند. یک بار «رادیکال‌ها» خط امامی‌ها بودند. حالا خط امامی‌ها شده‌اند «رفرمیست‌» و آن طرفی‌ها «رادیکال» و... یعنی جای «رادیکال» و «رفرمیست» و «مصلحت‌گرا» عوض شده است.
به نظر من اگر این نیرو با چنین شعارهایی قرار است به صحنه بیاید، نیاید بهتر است. دردی از مردم ایران دوا که نمی‌کند هیچ دردهای دیگری نیز به دردهای قبلی می‌‌افزاید.
اما اگر قرار است نیروی ضد جنگ با شعارهای زیر به صحنه بیایید خوب است هر چه زودتر فعال شود.
از جنگ اجتناب کنید:
جنگ باعث افزایش اختناق و فشار روی مردم ایران می‌شود
جنگ باعث تضعیف نیروهای مترقی و پیشرو می‌شود
مداخله‌ی نظامی دست رژیم را برای محدود کردن آزادی‌های هرچند اندک موجود باز می‌کند
به جای مداخله‌ی نظامی
روابط گسترده اقتصادی، سیاسی، با رژیم را متوقف کنید
پرونده‌‌های ناگشوده‌ی تروریستی رژیم را باز کنید
سرکوب حقوق بشر و آزادی‌های مدنی را به طور واقعی محکوم کنید
پرونده‌‌ی نقض حقوق بشر رژیم را در مجامع بین‌المللی باز کرده و از حقوق مردم ایران دفاع کنید
از نیروهای دمکرات و آزادی‌خواه ایرانی حمایت به عمل آورده و به ایجاد روابط با آن‌ها بپردازید
بهبود روابط با رژیم و همچنین کاهش و برداشتن محدودیت‌‌ها را به گشایش در امر رعایت حقوق بشر منوط کنید
به نظر من اگر نیروهای ضد جنگ چنین خواسته‌هایی داشته باشند، بایستی از به صحنه آمدن آن‌ها حمایت به عمل آورد.
بنا بر این فعال شدن نهضت ضد جنگ در آمریکا و یا هر کجای دیگر را بایستی دید در راستای کدام سیاست قرار دارد و چه شعارهایی را پی می‌گیرد.

گزارشگران:

تاثيرات تحريم اقتصادي ايران از جانب شوراي امنيت و وابستگان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟

ايرج مصداقي:

من جنگ را به ضرر مردم ایران، آزادیخواهان و مجموعه مقاومت ایران (از راست تا چپ) می‌دانم. در حالی که تحریم اقتصادی رژیم را به نفع جنبش و مردم ایران می‌دانم. تحریم اقتصادی هوشمند می‌تواند راه مؤثری برای مقابله با جنگ باشد.
وقتی می‌گوییم جنگ بد است و می‌خواهیم از جنگ جلوگیری کنیم چه آلترناتیوی را به جای آن قرار می‌دهیم؟ مذاکره و افزایش روابط اقتصادی سیاسی با رژیم؟
برای متوقف کردن رژیم چه راهکار عملی‌ را پیشنهاد می‌کنیم؟ اگر رژیم متوقف نشد و قطار هسته‌ای بدون ترمز و دنده عقب به راه خود ادامه داد چه خواهیم کرد؟ این سؤال ساده‌ای است که مخالفان تحریم از پاسخ به آن طفره می‌روند. برخلاف آن‌چه از سوی رژیم، لابی آن و متأسفانه بخشی از نیروهای ایرانی که به دام سیاست رژیم افتاده‌اند و صبح تا شام از تحریم شیر بچه و مایحتاج اولیه زندگی مردم دم می‌زنند، قطعنامه‌های بین‌المللی تاکنون اساساً سمت و سوی دیگری داشته‌اند. قبل از این که وارد بحث شوم لازم می‌بینم ارزیابی سایت «الف» وابسته به احمد توکلی مسئول مرکز تحقیقات مجلس شورای اسلامی، از اعضای تاثیرگذار فراکسیون آبادگران مجلس و یکی از حامیان پر قدرت دولت احمدی‌نزاد پس از تصویب قطعنامه‌های ۱۷۴۷ را بیاورم:
«هر چند تدوین و توافق بر قطعنامه های شدید تر ضد ایرانی برای۱+۵ به تدریج به فرایندی روتین تبدیل می شود اما هر چه جلوتر می رویم، سفت تر کردن پیچ تحریم ها علیه کشورمان برای غرب سخت تر می شود؛ به ویژه آنکه به یاد بیاوریم ابعاد تحریم ها در قطعنامه سوم با خواست اعلام شده آمریکا در ابتدای این راه فاصله بسیار زیادی دارد و برای رسیدن به آن نقطه (تحریم خرید نفت ایران و تحریم فروش همه کالاها به ایران)؛ ۱+۵ حالا حالاها باید قطعنامه تصویب کنند». http://emruz.info/ShowItem.aspx?ID=6082&p=1

برای رسیدن به نقطه‌ی تحریم موئر، به قول سایت خبری الف، «۱+۵ حالا حالاها باید قطعنامه تصویب کنند.» چنان‌که می‌بینید کسانی که ادعای مبارزه با رژیم را دارند و سنگ منافع مردم را به سینه می‌زنند در این مورد از رژیم هم عقب تر هستند. مردم را از چیزهایی می‌ترسانند که واقعیت ندارد. تاکنون قطعنامه‌های شورای امنیت در زمینه‌ی محدودیت صنایع موشکی و هسته‌ای رژیم، ممنوع‌المعامله کردن شرکت‌ها، صنایع و افراد درگیر در این پروژه‌ها، بستن بازار اسلحه به روی رژیم، ایجاد محدودیت سفر برای تعدادی از فرماندهان سپاه پاسداران، سپاه قدس و افراد درگیر در پروژه‌های اتمی رژیم بوده است. کجای این برخلاف منافع مردم ایران است معلوم نیست.
لیست افراد و نهادها و شرکت‌های مورد تحریم که به پیوست قطعنامه ۱۷۴۷ آمده شامل موارد زیر است:

« نهادهاي مرتبط با فعاليت‌هاي هسته‌اي يا موشك بالستيك عبارتند از:- گروه صنعتي متالورژي و مهمات تحت كنترل سازمان صنايع دفاعي ايران (آميگ) كه در برنامه سانتريفوژ ايران نقش داشته است.- مركز توليد و تحقيق سوخت هسته‌اي اصفهان و مركز فناوري هسته‌اي اصفهان كه بخشي از سازمان انرژي اتمي ايران است و در فعاليت‌هاي مربوط به غني‌سازي شركت دارد.- شركت كاوشيار، يكي از شركت‌هاي پيشرو سازمان انرژي اتمي ايران كه گفته مي‌شود خواستار خريد فايبرگلاس، كوره‌هاي اتاق خلاء و تجهيزات آزمايشگاهي براي برنامه هسته‌اي ايران شده است.- صنايع شيميايي پارچين، شعبه‌اي از سازمان صنايع دفاعي كه مهمات و مواد منفجره را علاوه بر باروت خرج پرتاب جامد براي موشك‌هاي و راكت‌ها توليد مي‌كند.- مركز تحقيقات هسته‌اي كرج كه جزئي از بخش تحقيقات سازمان انرژي اتمي است.- شركت انرژي نوين كه در داخل سازمان انرژي اتمي ايران فعاليت دارد و پول‌هايي را از طرف اين سازمان يا نهادهاي مرتبط با برنامه هسته‌اي ايران منتقل كرده است.- گروه صنعتي موشك كروز كه مسئول توليد و توسعه موشك‌هاي كروز است.- بانك سپه و بانك بين‌المللي سپه كه گفته مي‌شود حمايت مالي از سازمان صنايع هوايي و زيرمجموعه‌هاي آن را به عهده دارد.- گروه صنعتي صنام، يكي از زيرمجموعه‌هاي سازمان صنايع هوايي كه تجهيزاتي را براي برنامه موشكي ايران خريداري كرده است.
نهادهاي وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران:- صنايع هوانوردي قدس كه چترهاي نجات، گلايدر و پاراموتور توليد مي‌كند.- شركت خدمات هوايي پارس كه داراي هواپيماهاي متعدد مورد استفاده از سوي نيروي هوايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است.- صنايع هوايي شوآ كه لامپ‌هاي كوچك توليد مي‌كند.
برخي افراد مرتبط با فعاليت‌هاي هسته اي يا موشك بالستيك ايران:- محسن فخري‌زاده مهابادي، يكي از دانشمندان ارشد وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح ايران و مقام سابق مركز تحقيقات فيزيك.- فريدون عباسي-دواني، دانشمند ارشد وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح ايران مرتبط با موسسه فيزيك كاربردي كه با فخري‌زاده همكاري نزديكي داشته است.- محسن حجتي، رئيس گروه صنعتي فجر كه در حال حاضر به دليل نقش داشتن در برنامه موشك بالستيك تحت تحريم مالي و مسافرتي قرار دارد.- مهرداد كتابچي، رئيس گروه صنعتي شهيد باقري كه در حال حاضر به دليل نقش داشتن در برنامه موشك بالستيك تحت تحريم‌ قرار دارد.- ناصر مالكي، رئيس گروه صنعتي شهيد همت كه يكي از مقامات ارشد وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح است و بر برنامه موشك بالستيك شهاب 3 نظارت دارد.- احمد درخشنده، رئيس بانك سپه.
افراد مهم در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي:- مرتضي رضايي ، معاون فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.- علي احمديان، رئيس ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - مرتضي صفاري، فرمانده نيروي دريايی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی- محمد حجازي، فرمانده نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - قاسم سليماني، فرمانده نيروي قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی- باقر ذوالقدر، معاون امور امنيتي وزارت كشور و يك مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی»

یک بند قطعنامه حتا در رابطه با افراد بالا نیز مواردی را که با مسائل بشردوستانه و شخصی سر و کار دارد حذف کرده است:
[شورای امنیت]
«۱۳) تصميم مي گيرد كه اقدامات مقرر شده در بند ۱۲ فوق در مورد آن دسته از اعتبارات، دارايي‌ها و منابع اقتصادي كه دولتهاي مربوطه به نحو ذيل تشخيص دهند، اعمال نخواهد گرديد: (الف) براي انجام مخارج اساسي ضروري باشد، از قبيل پرداختها براي اقلام غذايي، اجاره‌بها، رهن‌ها، داروها و امور پزشكي، مالياتها، حق بيمه ها و هزينه هاي خدمات عمومي يا منحصرا براي پرداخت معقول دستمزد امور تخصصي و حرفه‌اي و هزينه هاي مرتبط با مسائل حقوقي و قضايي كه طبق قوانين ملي كشورها به نگهداري اعتبارات، دارايي‌ها و منابع اقتصادي توقيف شده، تعلق مي‌گيرد، پس از اطلاع‌رساني دولت ذيربط به كميته مبني بر قصد خود در صدور اجازه دسترسي، هرجا مقتضي باشد، به اين دارايي‌ها، اعتبارات و ساير منابع اقتصادي به شرط آنكه ظرف ۵ روز كاري با پاسخ منفي كميته روبرو نگردد؛ »اساساً هنوز در قطعنامه‌های صادر شده بحثی پیرامون تحریم اقتصادی رژیم با مفهومی که می‌شناسیم نشده است. حتا راه زیادی تا تحریم بنزین وارداتی از سوی رژیم در پیش رو است، چه برسد به اقلام حیاتی مردم. تردیدی ندارم بسیاری از کسانی که با تحریم ها مخالفت می‌کنند حتا نمی‌دانند مفاد این تحریم ها چیست و یا چه مواردی را شامل می‌شود. متأسفانه این بخشی از فرهنگ ماست که واقعاً نمی‌دانیم با چه چیزی موافقت یا مخالفت می‌کنیم.
قطعنامه‌هایی که تاکنون صادر شده تنها به نفع مردم ایران و جنبش صلح‌طلبانه بوده‌اند. مگر این که بستن دست سپاه پاسداران و سپاه قدس و فرماندهان آن‌ها را برخلاف منافع مردم ایران ارزیابی کنیم.
نیروهای مخالف قطعنامه‌های بین‌المللی اگر راست می‌گویند موارد مندرج در قطعنامه‌‌ها را یک به یک نقد کرده و نشان دهند که کدام ماده به ضرر مردم ایران و جنبش صلح‌طلبانه است. بسیاری از مخالفان خواهان بازگذاشتن دست رژیم برای پیشبرد سیاست‌های موشکی، هسته‌ای و اتمی‌‌اش هستند. عده‌ای نیز بدون آن که بدانند به دام آن‌ها افتاده و همراه با آن‌ها خواهان دست‌یابی رژیم به بازارهای مالی و تسلیحاتی دنیا هستند. عده‌ای که آگاهانه کار می‌کنند مخالفتشان را لفافه‌ی تحریم شیر بچه‌ و مایحتاج اولیه مردم ایران می‌پوشانند، چیزی که حقیقت ندارد. آن‌ها به دروغ موافقت افراد موافق تحریم را موافقت با گرسنگی دادن به مردم به ویژه زنان و کودکان و اقشار آسیب‌پذیر معرفی می‌کنند.
مثال آوردن از عراق نیز به منظور اشک چشم گرفتن از مستمعان بی‌خبر از همه‌جا است. مانند تیرخوردن به گلوی تشنه‌ی علی‌اصغر، طفل شیرخواره‌ی امام حسین در ظهر تابستان و در صحرای بی آب و علف کربلا که ملایان در روضه‌خوانی‌های مرسوم بر سر منبرها فریاد می‌کنند.
اما به نظر من آن‌چه که تاکنون صادر شده به هیج وجه کافی نیست، متوقف شدن در این مرحله، رژیم را جری تر کرده و موجب می‌شود تا به دنبال افزایش بحران‌های منطقه‌ای بوده و به باج‌خواهی بیشتر بپردازد.
کاهش درآمدهای نفتی و ایجاد مشکلات اقتصادی قبل از هر چیز به نفع جنبش مردم است. این را حتا عباس عبدی هم از دریچه‌ نگاه خود به نوعی فهمیده است. به ارزیابی‌ او که سال‌ها مؤسسات نظرسنجی و آمارگیری رژیم را اداره کرده و نبض جامعه را در دست دارد توجه کنید:
«چه می‌توان كرد؟ اميدوارم كه مشكلات داخلی (مشخصاً اقتصادی به ويژه تورم) قبل از مشكلات بين‌المللی و خارجی در ايران عمده شود و موجب آن شود كه همه نيروها برای رفع اين خطر مقدر از كشور و مردم ايران با يكديگر همدست شوند. تنها اميد كاهش بيشتر و بيشتر قيمت نفت است، تا به موازات زمين‌گير شدن سياست‌های موجود، نيروهای مخالف نيز جان تازه‌ای پيدا كنند و قبل از اوج‌گيری بحران خارجی، اوضاع داخل سر و سامان يابد، و راه را بر بحرانی‌شدن روابط خارجی مسدود كند.» http://www.ayande.ir/1385/11/post_147.html
«عامل ديگري هم كه خارج از اراده من و شماست و مي‌تواند تغييراتي اساسي را موجب شود و زمينه را براي فعال شدن عناصر ثالث فراهم كند، درآمدهاي نفتي است كه با كاهش آن چنين شرايطي به سرعت فراهم مي‌شود» http://emruz.info/ShowItem.aspx?ID=5172&p=1
به نظر من رژیم جمهوری اسلامی از مداخله‌ی نظامی هراسی ندارد چرا که منافع آن یکسره در جیب حاکمان می‌رود. اما به شدت از تحریم‌های اقتصادی هراس دارد. تحریم اقتصادی هوشمند رژیم را تضعیف می‌کند و کمترین خسارت را به مردم وارد می‌کند و راه را برای تقویت جنبش‌های اعتراضی می‌گشاید. صدای سوم آن‌گاه بیشتر شنیده خواهد شد.
از این ها گذشته برای من درک منطق مخالفان تحریم که ادعای ترقی‌خواهی دارند مشکل است. من با اولین شعارهای سیاسی که در دهه‌ی ۷۰ میلادی در آمریکا آشنا شدم، محکومیت روابط گسترده‌ی اقتصادی، سیاسی امپریالیسم آمریکا با حکومت پینوشه و دیکتاتوری‌های آمریکای لاتین، شاه، خاورمیانه و... بود. این شعارها به درستی از جانب کلیه‌ی‌ نیروهای «چپ» ایرانی با حرارت هرچه تمام‌تر داده می‌شد. نمی‌دانم امروز چه چیزی تغییر کرده است که بخشی از نیروهای «چپ» ایرانی، قطع روابط اقتصادی و سیاسی امپریالیسم و جامعه‌ جهانی با رژیم را به ضرر مردم ایران و جنبش صلح‌طلبانه معرفی می‌کنند! در گذشته هیچ نیروی مترقی در دنیا خواهان ادامه‌ی روابط اقتصادی و سیاسی با دیکتاتوری‌ها نبود. حالا چرا در نظر عده‌ای ورق برگشته، نمی‌دانم. نمی‌توانم درک کنم چرا تحریم تسلیحاتی، هسته‌ای رژیم و ایجاد محدودیت برای کسانی که تا مرفق دست در خون مردم دارند را به ضرر جنبش آزادی‌خواهانه معرفی می‌کنند. تاکنون که چیزی غیر از این اتفاق نیافتاده است. گزارشگران:
جريان و پشت پرده گروگانگيري ۱۵ ملوان انگليسي كه هم اكنون دست به افشاگريهائي چند زده اند و تيتر اخبار جهان را بخود اختصاص ميدهند را چگونه ارزيابي ميكنيد؟

ايرج مصداقي:

رژیم جمهوری اسلامی رژیمی است بحران زا و بحران زی. عمر این رژیم عاقبت در یکی از بحران‌هایی که به وجود می‌آید و یا خود به وجود می‌آورد، پایان خواهد یافت. رژیم جمهوری اسلامی متعاقب صدور قطعنامه ۱۷۴۷ شورای امنیت تلاش کرد بحران را با بحرانی جدید پاسخ دهد و نظرها را از پروژه‌ی هسته‌ای رژیم به سوی دیگری معطوف کرده و همچنین دست به شانتاژ‌ و باج خواهی در سطح بین‌المللی بزند. چنانچه از شواهد امر بر می‌آید گروگانگیری ۱۵ ملوان انگلیسی اقدامی برنامه‌ریزی شده و هماهنگ شده از سوی رژیم بود. نشریه سپاه پاسداران که با عنوان صبح صادق و زیر نظر شورای نویسندگان اداره سیاسی ستاد نمایندگی ولی فقیه در سپاه منتشر می‏شود، در شماره ۲۸۸ خود در روز دوشنبه ۹ بهمن ماه ۷۵ در مقاله‌ای که ظاهراً توسط علیرضا ذاکر اصفهانی رییس مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری نوشته شده بود ضمن تهدید نیروهای انگلیسی و آمریکایی به ربوده شدن و آسان‌تر قلمداد کردن آن از تهیه «یک کانتینر لوازم بنجل چینی»، چنین نوشت:
«زمانی که افسران امنیتی آمریکا به راحتی در دام نیروهای آموزش ندیده و کم تجربه جیش المهدی قرار می‏گیرند و یا افسر برجسته موساد در پاریس به یک باره سر به نیست می‏شود، قایق نیروهای انگلیسی در اروند به علل نامعلومی ناپدید می‏شود، می‏تواند پیامی روشن برای آنان باشد که خیال‌ها‌ی باطل در ذهن می‏پرورانند.»
http://sharifnews.com/?22399

سپس خامنه‌ای در ابتدای سال ۸۶ به صراحت اعلام کرد که چنان که بی قانونی کنند جمهوری اسلامی نیز بی قانونی خواهد کرد. این تهدیدات سرانجام با دستگیری ملوان‌های انگلیسی به بهانه‌ی ورود به آب‌های ایران عملی شد. مقامات جمهوری اسلامی، نیروهای انگلیسی را مورد هدف قرار دادند، چرا که از رو در رو شدن مستقیم با آمریکایی‌ها اجتناب می‌کردند. انگلیسی‌ها هم نزدیک‌ترین متحد آمریکا هستند و هم موضع پایین‌تری نسبت به آمریکایی‌ها دارند و در همه حال می‌توانند معاملات پشت پرده را سازمان دهند. این گروگان‌گیری در ابتدای سال نو که کشور، مجلس و روزنامه‌ها تعطیل‌‌‌ هستند و همه به فکر مراسم عید دیدنی و مسافرت می‌باشند به وقوع پیوست تا سیاست تبلیغی یک‌دستی را پیش ببرند. نداهای مخالف می‌توانست از طریق تریبون باز مجلس، روزنامه‌ها و سایت‌های خبری اینترنتی برخیزد. اما رادیوتلویزیون و خبرگزاری ها نزدیک به دولت هستند و از اقدامات آن حمایت می‌‌کنند. این اقدام مصرف داخلی نداشت و ابعاد خارجی آن مدنظر بود. به همین دلیل مصاحبه‌‌ی گروگان‌ها در تلویزیون عربی رژیم نمایش داده می‌شد. گروگان‌گیر‌ها از ابتدا همراه خود دوربین فیلم‌برداری برده بودند و از تمامی مراحل عملیاتی فیلم‌برداری کردند که خود نشان‌دهنده برنامه‌ریزی از قبل برای عملیات است. چنان چه ملاحظه می‌شد تظاهرات‌های هدایت شده‌ای را نیز در مقابل سفارت انگلیس تدارک می‌دیدند. حتا زحمت آوردن کامیون حامل سنگ و کلوخ برای پرتاب به سفارت را نیز سپاه پاسداران می‌کشید. اما با جدی شدن مسائل و التیماتوم ۴۸ ساعته تونی بلر ورق برگشت و رژیم که تا قبل از این از محاکمه افراد سخن می‌گفت به یکباره تغییر موضع داد و گروگانها را آزاد کرد. در مراسم آزادی و بدرقه‌ی گروگان‌ها نه تنها رئیس جمهور بلکه لشکری از وزرا و مقامات رژیم ردیف شده بودند. این فعل و انفعال قبل از هر چیز نشان‌دهنده‌ی آن است که سیاست قاطع و یک دست تا کجا کارساز است. رژیم علیرغم جست و خیزهایی که می‌‌کند زبان زور را خوب می‌فهمد. رژیم می‌خواست این ملوان‌ها را با افسران سپاه قدس که در اسارت آمریکایی‌ها هستند معاوضه کند ولی با شکست مواجه شد. از طرفی آن‌چه اتفاق افتاد می‌تواند تمرین و دست‌گرمی برای حل مسئله‌ی هسته‌ای نیز باشد تا در وقت لزوم صورت گیرد. اگر ملاحظه کنید همان‌هایی که شعار محاکمه و اعدام گروگان‌ها را می‌دادند، پس از آن که مجبور شدند گروگان‌ها را آزاد کنند زودتر از بقیه شعار پیروز شدن در این مناقشه را سر دادند و به یکدیگر تبریک گفتند. انگار نه انگار که به کمتر از سر گروگان‌ها بسنده نمی‌کردند.

گزارشگران:

لاريجاني نماينده ارشد مذاكرات هسته اي جمهوري اسلامي بتازگي اعلام كرده كه رژيم ايران آماده تفاهم با كشورهاي غربي است. اين زيگنال را چگونه تحليل ميكنيد؟

ايرج مصداقي:

رژیم فعلاً به دنبال باج خواهی است. اما اگر خطر را جدی و سنبه را پر زور ببیند می‌تواند کوتاه بیاید. در عمل بارها این موضوع را نشان داده است. فعلا فکر می‌کنند تا جدی شدن موضوع حالا حالا ها بایستی قطعنامه صادر شود. پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت و قبول ‌آتش بس از سوی خمینی یک نمونه پیش روی ماست. این سرشت و طبیعت رژیم است. فراموش نکنید آن‌ها هیچ‌گاه تمام درها را نمی‌بندند.
لابی رژیم برای آن که رژیم را از مخمصه در آورد و فرصت لازم را برای پیشبرد طرح‌هایش ایجاد کند، تبلیغ می‌کند که اگر رژیم تحت فشار قرار گیرد دست به اقدامات تلافی‌جویانه خواهد زد، مواضع‌اش سخت‌تر خواهد شد، یک‌پارچه‌تر خواهند شد، مواضع رادیکال‌ها تقویت خواهد شد و ...
به نظر من درست بر عکس در صورت افزایش فشارها رژیم چند پاره خواهد شد، اختلافات‌ درونی‌اش اوج خواهد گرفت، زمینه‌‌ی اعتراضات مردمی بیشتر خواهد شد و رژیم علیرغم تهدیداتش به ناچار کوتاه خواهد آمد.
این رژیم در مقابل هر نرمشی، سخت‌سر تر خواهد شد. کافیست به گذشته نگاهی کنیم. مقامات رژیم پس از سرنگونی دولت عراق به شدت ترسیده وخواهان مصالحه بودند. وقتی متوجه شدند که خطر را پشت سر گذاشته و دستگاه امنیتی و اطلاعاتی شبکه‌هایش را در عراق راه‌اندازی کرد و توانست موی دماغ آمریکایی‌ها شود، رژیم سطح خواسته‌ها و مطالباتش را بالا برد. رژیمی که پس از سرنگونی دولت عراق به اختیار غنی‌سازی اورانیوم را برای دو سال متوقف کرده بود راضی به متوقف کردن آن برای یک روز هم نیست چرا که ضعف طرف مقابل را دیده است. از سوی دیگر نباید فراموش کرد که مقامات رژیم صورت‌های مختلفی را به نمایش می‌گذارند. در حالی که احمدی‌نژاد شعار قطار بدون ترمز و دنده عقب می‌دهد، خاتمی و حسن روحانی در کنفرانس‌های بین‌المللی شرکت می‌کنند و به دادن وعده وعیدهای گوناگون می‌پردازند. ظاهراً‌ تقسیم کاری در سطح رهبری رژیم انجام گرفته است. لاریجانی و احمدی‌نژاد یک سیاست واحد را که توسط دفترخامنه‌ای طراحی می‌شود با دو زبان متفاوت به پیش می‌برند. آن‌ها تلاش می‌کنند با این ژست ها در اردوی مخالف تشتت و چندگانگی به وجود آورند. از این‌ها گذشته لاریجانی تمرین ریاست جمهوری هم می‌کند. از طرفی رژیم همیشه مصالحه آخر را در میان شعر و شعار انجام می‌دهد. به آخرین روزهای قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و قبول آتش بس رجوع کنید، هیچ‌کس به ذهنش خطور نمی‌کرد که رژیم عنقریب آتش بس را می‌پذیرد. به همین موضوع ملوان‌ها نگاه کنید، در میان شعارهای مبنی بر محاکمه، مجازات و اعدام ملوان‌ها، گروگان‌ها آزاد شده و با بدرقه‌ی رسمی و انواع و اقسام هدایا به کشورشان بازگشتند. این رژیم را نبایستی با معیارهای کلاسیک ارزیابی کرد. رژیم جمهوری اسلامی همه‌ چیزش منحصر به فرد است.

گزارشگران:

در حال حاضر چه تحليلي از افكار عمومي داخل و خارج كشور در مورد جنگ داريد؟ با توجه به اينكه برخي از احزاب و نهادهاي چپ در اروپا بنوعي همسوئي با رژيم ميپردازند و تنازعات موجود و سياستهاي جنگ افروزانه رژيم جمهوري اسلامي را كه ميتواند فجايعي غير قابل جبران بلحاظ انساني و اقتصادي ببار آورد، ناديده مي انگارند

ايرج مصداقي:

منافع رژیم تشدید بحران در عراق را ایجاب می‌کند اما رژیم روی دوش جنبش جهانی و به حق ضد جنگ عراق در جهت منافع خود سوار شده است. جنبش ضد جنگ عراق در سطح‌ بین‌المللی در کنترل نیروهای چپ قرار دارد. رژیم جمهوری اسلامی تلاش می‌کند از طریق لابی خود در اروپا و آمریکا احزاب و نهادهای چپ را در دام خود بیاندازد. آن‌ها تلاش می‌کنند خود را قربانی زیاده‌خواهی‌های امپریالیسم و قدرت‌های بین‌المللی جا بزنند. با توجه به منازعات موجود در بین بلوک چپ و امپریالیسم که جنبه‌ی حیثیتی هم به خود گرفته، متأسفانه رژیم در این تلاش موفق بوده‌ است.
وظیفه‌ی ماست که یک بار دیگر شرایط جنگ جهانی دوم و همسویی نیروهای چپ و نیروهای امپریالیستی (علیرغم وجود تضادهای ماهوی بین این دو نیرو) برای مقابله با خطر فاشیسم هیتلری را یادآوری کرده و از در غلتیدن نیروها به دامان رژیم جلوگیری کنیم.
این تنها رژیمی در دنیا است که متأسفانه در آن واحد حمایت راست‌ترین نیروهای سیاسی از جمله نژاد پرستان اروپایی، احزاب و شخصیت‌های سوپرراست اروپایی مانند ژان ماری لوپن، کوکلوس کلان‌ها و... و همچنین چپ‌ ترین نیروهای سیاسی اروپا و آمریکا را در جیب خود دارد! حمایت بخشی از این چپ‌ها و نیروهای مترقی متأسفانه به خاطر عملکرد غلط بخشی از نیروهای ایرانی است که تحت عنوان «چپ» فعالیت می‌کنند. اگر ملاحظه کنید احمدی‌نژاد بلافاصله پس از راه‌پیمایی با اورتگا در مناطق فقیر نشین ماناگوا و روبوسی و هم‌پیمان شدن با چاوز، با رهبر کوکلوس کلان‌ها و راست‌ترین نیروهای دنیا در تهران و در جریان کنفرانس نفی هولوکاست دیدار و روبوسی می‌کند.
حاکمان جمهوری اسلامی دست در خون بهترین فرزندان این آب و خاک دارند، آنها بسیاری از دوستان و رفقای ما را به خاک و خون کشیدند اما نگاه کنید کمترین اعتراض از سوی «چپ» های ایرانی نسبت به این دیدارها صورت می‌گیرد. این اعتراض‌ها گاه آنقدر محدود و اندک است که صدایش به جایی نمی‌رسد.
سیاست‌های بوش و حامیان او در عرصه‌ بین‌المللی، رعایت حقوق بشر، محیط زیست، مسائل داخلی آمریکا، قانون مهاجرت و... مخالفت‌های عمده‌ای را برانگیخته است و افکارعمومی بخش‌های وسیعی از اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها را به حق بر علیه سیاست آمریکا تحت رهبری بوش و تیم همراه او برانگیخته و در این میان رژیم جمهوری اسلامی نیز از آب گل آلود به نفع خود ماهی می‌گیرد. این جا نقش نیروهای ایرانی برای تبیین منافع مردم ایران مهم است. نبایستی اجازه داد دافعه‌ی سیاست‌های بوش و آمریکا باعث این شود که نیروهای مترقی و ضد جنگ اروپایی و آمریکایی در دامان رژیم بیافتند. چنانچه این اتفاق روی دهد، روشنفکران و نیروهای سیاسی ایرانی مسئول آن هستند.
در سیاست بایستی سیال بود. برای روشن شدن بحث یک مثال می‌زنم. یکی از بزرگترین اشتباهات آمریکا که منجر به بروز فاجعه‌ی غیرقابل جبرانی شد لشکرکشی به عراق بود. نتیجه‌ی سرنگونی دیکتاتوری صدام حسین و بیرون آمدن دیوی که او به زور در شیشه کرده بود را همه شاهدیم. تاوان این لشکر کشی را مردم عراق به سنگین تر وجه روزانه می‌پردازند. درست است که این کشور اشغال شده است. درست است که اشغال فی‌نفسه چیز بدی است. اما چون ما دیروز مخالف لشکرکشی به عراق و اشغال این کشور بودیم درست نیست که امروز بدون درنظر گرفتن مختصات منطقه و خطراتی که امنیت جهانی و منافع مردم منطقه را تهدید می‌کند، غیرمسئولانه شعار خروج نیروهای آمریکایی از عراق را سردهیم. این مبارزه با آمریکا و امپریالیسم نیست. این مبارزه با خود و با موجودیت خود است. این از چاله‌ی اشغال و امپریالیسم در آمدن و به چاه بنیادگرایی و ارتجاع توأم نوع شیعه و سنی افتادن است. این یعنی قتل‌عام بیش از پیش مردم. آیا به پیامدهای آن توجه کرده‌ایم؟ چه نیروهایی امروز در عراق فعال هستند؟ مگر نه این که زنان، کودکان و محروم‌ترین اقشار عراق هدف حملات انتحاری روزانه طرف‌های درگیر هستند؟ آمریکایی ها که بیرون بروند چه نیرویی جای آن‌ها را پر خواهد کرد؛ نیروهای مترقی یا عقب‌مانده ترین نیروها؟
خروج نیروهای آمریکایی از عراق منجر به این می‌شود که من و شما در اروپا نیز امنیت نداشته باشیم. پیروزی بنیادگرایی در منطقه، امنیت اروپا و دنیا را مختل خواهد کرد. این یعنی کارت دعوت فرستادن برای عقب‌مانده ترین نیروهای موجود در دنیا. لشگرکشی آمریکا به عراق، بنیادگرایی را تقویت کرده است، اما بیرون آمدن نیروهای آمریکایی در این شرایط، منطقه و دنیا را با بحرای عظیم مواجه می‌کند. این به معنای نفت و بنزین ریختن روی شعله‌های سرکش آتش بنیادگرایی است. بنابراین بایستی کل مجموعه را در نظر گرفت و بر اساس آن به دنبال راهکار گشت.

در داخل ایران متأسفانه مردم به درستی از آن‌چه که می‌گذرد خبر ندارند. تنها نقش تماشاگرانی را دارند که به زغم خود کاری از دستشان بر نمی آید. تبلیغات گمراه کننده رژیم به نوعی باعث غلیان احساسات زودگذر ناسیونالیستی در بخش‌هایی از مردم شده است. افکار عمومی داخل کشور خطر جنگ، مداخله‌ی نظامی و بحران را جدی نگرفته است یا بهتر است بگویم خود را به بی‌خیالی زده است.
پدر و مادر من، مانند هر سال از اواخر اسفند برای استفاده از آب و هوای بهتر به نطنز و بادرود رفته‌اند. آن‌ها شش ماه از هشت ماه اول سال را مانند هر سال در آن‌جا خواهند ماند. در صورت هرگونه حمله، نطنز اولین جایی است که مورد اصابت موشک‌های آمریکایی قرار خواهد گرفت. اما هیچ یک از افراد خانواده، دوستان و آشنایانی که می‌شناسم درنگی در رفتن به آن‌جا و یا خرید مایملک از خود نشان نمی‌دهد.
حتا قیمت زمین و املاک نیز در منطقه‌ی فوق رو به افزایش است، یعنی بازار نیز از خطر حمله متأثر نشده است.
از سوی دیگر نگاهی به جوک های درست شده در رابطه با غنی‌سازی هسته‌ای، جنگ، دستگیری و آزادی ملوان‌ها و همچنین حجم اس ام اس های ارسالی در این موارد، ما را با این حقیقت آشنا می‌کند، مردمی که خود را ناتوان از تغییر شرایط می‌یابند خود را به بی‌خیالی می‌زنند و تلاش می‌کنند با توسل به جوک و ... نگرانی‌ خود را کاهش دهند.
تآثیر مستقیم و اولیه تأکید و تبلیغ روی «توطئه‌های امپریالیستی» در این مورد خاص، این استنباط را در افکار عمومی داخلی به وجود می‌آورد که گویا اجحافی در مورد حق مردم ایران صورت گرفته و یا می‌گیرد و این خود به خود آن‌ها را به سمت رژیم که اتفاقاً خود را به دروغ مدافع «حق» مردم معرفی می‌کند سوق می‌دهد یا در بهترین حالت مردم منفعل می‌شوند. شما ملاحظه کنید تقریباً کمترین روشنگری از سوی نیروهای مستقل، صلح‌طلب و مترقی ایرانی در ارتباط با نقش رژیم در این بحران صورت می‌گیرد و یا این روشنگری جنبه‌ی ثانوی دارد. کدام تلاش برای سازماندهی افکارعمومی داخلی در مسیر مخالفت با سیاست‌های رژیم که زندگی روزمره‌ی مردم را دستخوش نابسامانی می‌کند صورت گرفته است؟ مردم و افکارعمومی در دنیای کنونی چگونه بسیج می‌شوند؟ مگر نه این که تبلیغات وجه اصلی آن است. اگر جنگی در بگیرد همه‌ی‌ ما که می‌توانستیم کاری کنیم و نکردیم مسئولیم.

با تشكر از شما آقاي مصداقي
بهروز سورن
......................

ایرج مصداقی
Irajmesdaghi@yahoo.com

۱۵ آوریل ۲۰۰۷


 
ادبی - سیاسی

My Photo
Name:

I am a physician, a poet and a writer from Iran.

ARCHIVES
2005-12-18 / 2005-12-25 / 2006-01-01 / 2006-01-08 / 2006-01-15 / 2006-01-29 / 2006-02-05 / 2006-02-12 / 2006-02-19 / 2006-02-26 / 2006-03-05 / 2006-03-12 / 2006-03-19 / 2006-03-26 / 2006-04-02 / 2006-04-09 / 2006-04-16 / 2006-04-23 / 2006-04-30 / 2006-05-07 / 2006-05-14 / 2006-05-28 / 2006-06-11 / 2006-06-18 / 2006-06-25 / 2006-07-02 / 2006-07-16 / 2006-08-13 / 2006-09-03 / 2006-09-24 / 2006-11-05 / 2006-11-12 / 2007-01-07 / 2007-01-21 / 2007-01-28 / 2007-02-04 / 2007-02-11 / 2007-02-25 / 2007-03-04 / 2007-03-11 / 2007-03-25 / 2007-04-08 / 2007-04-15 / 2007-06-24 / 2007-07-01 / 2007-07-08 / 2007-08-26 / 2007-09-09 / 2007-09-16 / 2007-10-28 /


Powered by Blogger