وقتی در مورد اینکه ایران به بستهی پیشنهادی در مورد تعلیق چه پاسخی میدهد بحث میشد، من از جملهی کسانی بودم که معتقدند در شرایط فعلی حکومت زیر بار تعلیق نمیرود. خط قرمز نطام اسلامی در ایران برخلاف بسیاری از سیستمهای حکومتی دیگر چیزهایی مثل «رفاه»، «امنیت»، «عدالت» و یا حتی «اجرای قوانین شریعت» نیست. خط قرمز «حفظ نظام» است. اگر میبینید برای رعایت حجاب به جامعه فشار وارد میشود برای این است که حکومت به درستی درک کرده که تعداد کسانی که مخالف بدحجابی هستند در کل جامعه از موافقین آن بیشتر است. به علاوه همان کسانی که در زمان نیاز به «حفظ نظام» کمک خواهند کرد اکنون رعایت حجاب را طلب میکنند. اگر دختران به ورزشگاهها راهی ندارند برای این است که مراجع تقلید و مذهبیون به هیچ وجه آن را قبول نخواهند کرد. اگر میبینید ایران به گروههای مبارز فلسطینی، لبنانی و عراقی کمک میکند، اگر میبینید ایران بدهیهای سوریه را میبخشد و موارد دیگر همه و همه به این امید است که روزی برای «حفظ نظام» به کار آیند. وگرنه اگر حکایت دفاع از مردم فلسطین گرفتن حق مظلوم از ظالم بود که ظلمی که به اقشار مختلف مردم در ایران میرود کم از آن ندارد. ایران دستیابی به منابع اورانیوم غنی شده را (حتی در شرایطی که نمیتواند آن را در هیچ راکتوری به کار گیرد) باعث «حفظ نظام» میداند. ایران راهاندازی نیروگاه بوشهر را موجب ایجاد امنیت بیشتر برای کلیت نظام میداند. چراکه هر دوی اینها چون سپر میمانند. هیچ کس نیروگاه هستهای را در منطقهی خلیج فارس هدف نمیگیرد (حتی اگر از آنجا موشک به سوی ناوهای آمریکایی شلیک شود) چراکه اگر قلب آن باز شود تمام آکواریومهای نفتی جنوب خلیجفارس تحت تایر قرار میگیرند. فایدهای که اورانیوم غنیشده برای «حفظ نظام» دارد به مراتب بیشتر از رفاه مادی ایرانیان است. تنها کافی است این نکته را در نظر بگیرید که اگر رفاه مادی از حدی گذر کند، ایرانیان به دنبال تامین نیازهای دیگر خواهند رفت و مثلا «آزادی بیان» طلب خواهند کرد. تنها کافی است این نکته را در نظر بگیرید که هر چهار یا هشت سال یک بار میتوان با وعدهی رفاه مادی و با کمی هیجان و احساس اقشار فقیر را که در ایران بر خلاف کشورهای رو به توسعه اکثریت هم هستند به پای صندوقهای رای کشاند. پس ترساندن حکومت ایران از تحریم اقتصادی عبث مینماید. شاید همین دلیل است که بیگانگان را به کار همزمان بر روی اقلیتها (چه قومی و چه مذهبی) وادار کرده. اگر نارضایتی اقتصادی آتشی شود که بر کورهی تجزیهطلبی بدمد و «بقای نظام» را تهدید کند آنگاه مهم میشود. این روزها، زورآزمایی در حال وقوع است که نتیجهی آن در پاسخ ایران به پیشنهاد دنیا موثر است. ایرانیان زمانی که مطمئن شدند کسی قصد حمله مستقیم به آنها را ندارد و در عوض تمامیت نظام به نحو دیگری در خطر است بر آن شدند تا یکی از ذخایر خود در زمان حملهی نظامی را برای اجتناب از تحریم به کار گیرند. حزبالله مامور شد تا به اسرائیل، آمریکا و غرب نشان دهد ایران چگونه میتواند بدون وارد شدن در هیچ نبردی اهداف دشمن را مورد هدف قرار دهد. حالا نتیجه این شده که لبنان تا خرخره در جنگ فرورفته و بر خلاف تصور ایران کسی اسرائیل را برای پایان تجاوز تحت فشار قرار نداده. ایران به خوبی میداند در این نبرد حزبالله چند درصد از توان عملیاتی خود را علیه دشمن به کار گرفته. آنچه هنوز دقیقا مشخص نیست این است که حزبالله در این آتشبازی چند درصد از توان خود را از دست داده. به خصوص اینکه هنوز جنگ ادامه دارد. احتمال دارد در این آتشبازی ایران یکی از سلاحهای خود را برای مدت طولانی از دست بدهد. حتی شرایط بدتر از آن چیزی شده که ایران تصور میکرده. بعد از تخلیهی منطقه از اتباع خارجی اگر سوریه به درون جنگ کشیده شود برای ایران بسیار بد خواهد شد. سوریه کشور کوچکی است و در صورت حمایت آمریکا (که قطی به نظر میرسد) به راحتی حکومت آن ساقط میشود و یا برای سالهای طولانی به بازسازی زیرساختهای تخریبشدهی خود مشغول خواهد شد. اما حتی اگر این اتفاق رخ ندهد اگر پس از فرو نشستن گردوغبار جنگ چیزی از حزبالله باقی نمانده باشد امکان دارد ایران در برآورد قدرت پاسخگویی خود تجدید نظر کند و در نتیجهی آن به پای میز مذاکره بنشیند. اما تاکید میکنم همه چیز بستگی دارد به اینکه بر حزبالله چه خواهد رفت و براورد کنندگان ایرانی به چه نتیجهای برسند. فکر نمیکنم برای کسی مهم باشد در این زورآزمایی بر مردم لبنان چه میرود. (عکسها از بیبیسی) ااز وب لاگ به کجا چنین شتابان