سردارجنگل
Friday, December 23, 2005
  عیسای کودک
دکترزری اصفهانی
عیسای کودک در کنار گوسپندان آسوده خفته است
و مومنان درگرمای شراب و عطر کاج ها
من وتو اما بیدار و اندوهگین
چشم به دروازه های بیت اللحم دوخته ایم
آیا آن مردان دانشمند
که راه ها را با ستاره ها پیمودند
خدا را دیده بودند؟
ای کاش که خدایی نو درآغلی دوردست متولد میشد
ایکاش
 
Thursday, December 22, 2005
  شب کریسمس


کریسمس
دکترزری اصفهانی



برخیز دل من
تا به کوچه بگریزیم
و یک امشب درپرتو ستاره های یخ زده
اندوهمان را درمیان برف ها گم کنیم
درنور رنگی چراغ ها
وسایه های پربرف کاج ها
باورکنیم که امشب
دراصطبل گوسپندان
درسرزمینی که غم جهان را می گرید
و خون از بن انگشتان کودکانش می چکد
خدا درسیما ی کودکی بی پدر به زمین می آید
بیا درپرتو این افسانه شیرین
زشتی جهان را ازیاد ببریم
و درد کودکان گرسنه ای را که امشب میمیرند

بیا بیاد بیاوریم
که امشب مردانی از میهن من
به دنبال ستاره ای به سفر میروند
تا میلاد پیامبر عشق را بشارت دهند
بیا تا با این قصه غرورآفرین
درد آوارگیمان را تسکین بخشیم
و تلخی تحقیر از جهل و خرافه
و سبعیت وحوش حاکم برسرزمینمان را
ازچشم جهانیان پنهان کنیم

بیا باورکنیم
که جهان را معنایی است
و خدایی است
و تنهایی تاریک انسان
را نهایتی است
و شکم های پروار قاتلان را
دوزخی درانتظار است
برخیز دل من
بیا تا یک امشب را به کوچه بگریزیم
و فراموش کنیم
که نام آن کودک را
مصلوب نهادند
و روز میلادش را هم ازکلمه صلیب ساختند
ویک روز هم اورا
که اینک همه جهان دوستش دارند
تنها و بی یاور برصلیب کشیدند
و درسکوت مرگ رهایش کردند
و امشب نیز
دربیغوله هایی تاریک وسرد
بی نور چراغ های رنگی کاج های عطر آگین
هزاران کودک دیگردربرابر چشم جهان
از گرسنگی خواهند مرد
و یا با انفجار خمپاره و موشک ومین مومنان
درخون خویش خواهند غلطید
برخیز دل من
بیا یک امشب را به کوچه بگریزیم
و درنور رقصان چراغهای چشمک زن
و در پناه عربده های مستانه مو منین
باورکنیم که جهان را معنایی است
و انسان تنها نیست
و امشب فرزند خدا
به دنیا می آید
 
Wednesday, December 21, 2005
  برف برف برف

برف ، برف ، برف
دکترزری اصفهانی

برف ، برف ، برف
ای پرنده ها که می پرید
روی شانه های ابر
می وزید روی بال های باد
نرم و نازک و سبک
می رسید روی شاخه های کاج
می کشید روی هردرخت و سنگ
پرده ای ز اطلس سپید خیس

قطره قطره می چکید و میشوید
چلچراغ های سرد و نازک بلور
زیر انعکاس نور
روی بام ها و زیر تابش چراغ ها
جلوه گر چو شمعدان روشن سرور

برف برف برف
با ز هم ببار
این شب ضخیم
زیر دست های تازه و لطیف تو
نرم میشود
پاک میشود از این سیاهی عظیم
زین کدورت رسوب کرده روی قلب ها وروی این زمین

پاک کن
ظلمت شبی چنین دراز را
با سپیدی و صداقت سرشک خویش
برف برف برف
ای پرنده سپید نقره بال
روی تلخی وسکوت این شب سیاه
بازهم ببار
بازهم ببار
 
Monday, December 19, 2005
  انتظار
انتظار
دکترزری اصفهانی


بروی بام جهان ایستاده ام و هنوز
درانتظار طلوعم
به دوردست تیره مشرق به شوق مینگرم
هزارسال گذشته است
هزار صبح دروغین شکفته در آفاق
هزاربار خروسان به بام ها خواندند
طلوع هرسپیده کاذب را
موذنان به اذانی بلند
زهرمناره ندا دادند
ولی هنوزتیره وتاریک مانده شب برجا
ومن اگر چه هزاران بار
زیاس دیده فروبسته ام ولی هنوز
بروی بام جهان ایستاده ام ونگاهم
بدوردست تیره مشرق به شوق مینگرد
 
ادبی - سیاسی

My Photo
Name:

I am a physician, a poet and a writer from Iran.

ARCHIVES
2005-12-18 / 2005-12-25 / 2006-01-01 / 2006-01-08 / 2006-01-15 / 2006-01-29 / 2006-02-05 / 2006-02-12 / 2006-02-19 / 2006-02-26 / 2006-03-05 / 2006-03-12 / 2006-03-19 / 2006-03-26 / 2006-04-02 / 2006-04-09 / 2006-04-16 / 2006-04-23 / 2006-04-30 / 2006-05-07 / 2006-05-14 / 2006-05-28 / 2006-06-11 / 2006-06-18 / 2006-06-25 / 2006-07-02 / 2006-07-16 / 2006-08-13 / 2006-09-03 / 2006-09-24 / 2006-11-05 / 2006-11-12 / 2007-01-07 / 2007-01-21 / 2007-01-28 / 2007-02-04 / 2007-02-11 / 2007-02-25 / 2007-03-04 / 2007-03-11 / 2007-03-25 / 2007-04-08 / 2007-04-15 / 2007-06-24 / 2007-07-01 / 2007-07-08 / 2007-08-26 / 2007-09-09 / 2007-09-16 / 2007-10-28 /


Powered by Blogger