سردارجنگل
Saturday, May 13, 2006
  این پیروزی برشما مبارک باد


این پیروزی بر شما مبارک باد«این که رژیم از چه طریق می‌خواهدعقب نشینی کند مربوط به خودش است»
ایرج مصداقی
عدم اجرای حکم اعدام ولی‌الله فیض مهدوی در موعد مقرر را پیشاپیش به او، به جنبشی که از او در اشکال مختلف حمایت کرد و به همه‌ی کسانی که در این روزها به یاد او بودند تبریک می‌گویم.این عقب نشینی قبل از هر چیز مرهون تلاش، استواری و صلابت ولی‌الله فیض‌ مهدوی است. او کار خویش به نحو احسن انجام داده و به حق به جایگاه خویش در تاریخ کشورمان دست یافته ‌است. این پیروزی قبل از هر چیز مبارکش باد و گوارای وجودش. به امید روزی که جمهوری اسلامی مجبور به لغو حکم قتل او شود.پیام‌های دوگانه‌ی «فیض» که با هشیاری و دقت هرچه تمام تر تنظیم شده بود چیزی نیست جز بیان مقاومت و اراده‌ی یک نسل که زندگی بر چوبه های دار را بر زندگی بر زانوان خمیده ترجیح داده است.آنان که هنوز چشم بند بر چشم نزده‌اند و خود را در میان بازجویان و شکنجه‌ گران رژیم تنها نیافته‌اند، درک نمی‌کنند ۵۴۶ روز سلول انفرادی، تحت بازجویی و شدیدترین شکنجه‌های فیزیکی و روحی قرار گرفتن یعنی چه؟آنان‌ که لحظه‌ای زیر حکم بودن را تجربه‌ نکرده‌اند، نمی‌توانند درک کنند ۳ سال زیر حکم اعدام بودن یعنی چه؟آنان که لحظه‌ای با مرگ مواجه نبوده‌اند، نمی‌دانند وقتی که نیمه شب در سلولی تنها از خواب بیدارتان می‌کنند و از شما می‌خواهند که پیش از اعدام آخرین تقاضایتان را بگویید و بعد با شلیک گلوله‌ای شما را اعدام مصنوعی می‌کنند، یعنی‌چه؟ وقتی این کار را به کرات تکرار می‌کنند، مگر کوه باشی، بمانی و فرو نریزی.ولی‌الله فیض مهدوی، گوهری‌ است بدین‌گونه که مرگ را سرافکنده ساخته است. لعلی است که به خون جگر سیراب گشته است.ساده‌ نیست این همه مصیبت را از سر گذرانده باشی و چونان او استوار بایستی و بخروشی.«فیض» در پیام اولش بیدادگاهی که او را به محاکمه کشانده بود به زیر سؤال برد و گفت:«در سال ۱۳۸۲ در شعبه ۲۶بیدادگاه انقلاب تهران فقط در یک جلسه دادگاه که مدتش هم بسیار کوتاه بود، به ریاست قاضی حداد به اعدام محکوم شدم. در همان جلسه دادگاه تمام اتهاماتی را که به من وارد شده بود صریجا رد کردم و با صدای بلند فریاد زدم که دادگاه رژیم را به رسمیت نمی شناسم، چرا که نه وکیلی در دادگاه حضور داشت و نه هیئت منصفه ای!»و در پیام دومش به درستی روی این نکته انگشت گذاشت که:«من یک زندانی عقیدتی هستم و اقدام تروریستی علیه حکومت انجام نداده ام و فقط صرف داشتن عقیده ام در داخل زندان به سر می برم. از تمام افراد آزادی خواه و سازمان های حقوق بشری می خواهم که از اعدام من ممانعت به عمل بیاورند و جلوی این عمل غیر انسانی حکومت را بگیرند.»از نظر من پیام دوم ولی‌الله فیض که در راستای پیام اولش بود، هشیارانه‌تر تنظیم شده بود. او با همان صلابت و استواری نهفته در کلامش، توطئه‌های رژیم را نقش بر آب کرد و بازی را به میدان رژیم کشاند.او در پیام اولش رو به «عمال و سرکردگان حکومت» گفته بود:«ما هرگز تن به ذلت و تسلیم در مقابل شما نخواهیم داد و به حکومت دیکتاتوری حاکم شما به قیمت از دست رفتن جانمان آری نخواهیم گفت!»در پیام دومش به درستی از ما و همه‌ی کسانی که برای حقوق بشر فعالیت‌ می‌کنند خواسته بود که جلوی «عمل غیرانسانی حکومت را بگیرند»روی سخن او «عمال و سرکردگان حکومت» نبود و نیست او از من، تو، او، ما، شما و ایشان می‌خواست که دم فرو نبندیم و به مسئولیت خویش عمل کنیم.شوخی نیست در چنگال دژخیمان رژیم اسیر باشی، زیر حکم اعدام باشی و با صدایی رسا از «افراد آزادیخواه و سازمان‌های حقوق بشری» بخواهی که از اعدامت ممانعت کنند و با رشادت از آن به عنوان عمل «غیرانسانی حکومت» نام ببری.آن‌چه که فیض مهدوی می‌گوید در دادگاه لاهه، در تریبون‌های بین‌المللی و یا در مقابل دوربین‌های تلویزیونی ادا نشده است. او در چنگال دژخیمان رژیم این‌گونه میغرد.چه بسا آنان که از دور دستی بر ‌آتش دارند و با آنان که هنوز شهید شدن البته برای دیگران را می‌پسندند و تلاش برای زنده ماندن شرافتمندانه را لغزش و سستی معرفی می‌کنند، سگرمه‌های خود را در هم کنند که چرا فیض مهدوی خواستار تلاش برای ممانعت از اعدامش شده ‌است؟ چرا مثل داستان «امام حسین» که ملای محل با آب و تاب بالای منبر می‌گفت،در قتلگاه سر مبارک خود را در اختیار شمر برای بریدن قرار نداده است؟فراموش نکنید ما مبارزه می‌کنیم برای زندگی و برای زنده ماندن، پویندگان این راه آنگاه که دیگر راهی نبود با افتخار و با سری برافراشته، فرشته‌ی مرگ را با شکوه هرچه تمام‌تر در آغوش می‌گیرند. بوسه بر لبانش می‌نهند و او را از کرده خویش خجل می‌سازند. آنان در آن‌جا نیز رو به زندگی دارند و از این روست که جاودانگی می‌یابند. این رسمی است که من در راهروها، دهلیرها و سلول‌های مرگ از عزیزانم آموختم.من این راز را در چشمان پرفروغ سیامک طوبایی وقتی برای آخرین بار در آغوشش گرفتم، خواندم. هنوز صدای تپش قلبش را در جان و دلم احساس می‌کنم. آوایش هنوز آرام‌بخش لحظه‌های پر از التهاب من است وقتی که مرا می‌‌خواند، برای موفقیت در راهی که پا نهاده، دعا کنم.من پیش‌تر نیز بارها و بارها صدای «فیض» را شنیده‌ و با آن آشنا بودم.روز ۲۲ مرداد ساعت حوالی هشت شب، فرامرز جمشیدی در حالی مرا دید که تصور می‌کرد اعدام شده‌ام؛ تمامی پهنه‌ی صورتش شد خنده. گفت: شنیده‌‌ بودم اعدام شده‌ای، هنوز زنده‌ای؟ نمی‌دانی چقدر خوشحالم که زنده‌‌ات می‌بینم. او خود همان‌شب همانطور که پیش‌بینی می‌کرد، اعدام شد و داغ دیدن دوباره‌اش بر دلم ماند.روز ۲۵ مرداد ۱۳۶۷، ساعت یک و سی دقیقه بعد‌ از ظهر، عادل نوری در حالی که قاطعیت از صدایش می‌بارید، گفت: « به خاطر تعهدی که نسبت به زنده ماندن احساس می‌کردم، تمام تلاشم را کردم. حالا با خیال راحت به استقبال مرگ می‌روم» وقتی که می‌رفت جاودانه شود با تمام وجودم صداقت را در گفته‌هایش می‌دیدم.و...فیض مهدوی به مسئولیت خویش عمل می‌کند. او بار اولش نیست که با مرگ روبرو شده. او بارها آن را پیش‌تر تجربه کرده و هر بار سربلند بیرون آمده بود. این بار نیز چنین خواهد کرد.اما در این میان می‌بایستی هشیاری خود را حفظ کنیم، ما تنها در یک مرحله یعنی به تعویق انداختن حکم اعدام فیض مهدوی به پیروزی رسیده‌ایم و رژیم را به عقب نشینی واداشته‌‌ایم و این رشته سر دراز دارد.این که رژیم از چه طریق می‌خواهد عقب نشینی کند مربوط به خودش است. چنان که از اخبار بر میاید برای آن که خود را از تک و تاب نیاندازند از طریق کانون مدافعان حقوق بشر که تا کنون در این رابطه، آگاهانه خاموشی گزیده بودند وارد عمل شده ‌است.رادیو فردا در معرفی آقای دادخواه او را یکی از وکلای مدافع ولی‌الله فیض معرفی می‌کند. فیضی که در مراحل بازجویی و دادگاه از داشتن وکیل مدافع محروم بود، او که در یک جلسه دادگاه توسط قاضی حداد (دادیار اوین به هنگام قتل‌عام سال ۶۷) به اعدام محکوم شده بود به یک باره چند روز مانده به تاریخ اجرای حکم قتلش، دارای چندین وکیل مدافع می‌شود و یکی از آنان به مصاحبه با رادیو فردا می‌شتابد.آقای محمدعلی دادخواه می‌گوید که «حکم اعدام تأیید شده بود و به ایشان هم ابلاغ شده بود اما در حکم نوشته بود که در صورتی که متهم تقاضای عفو کند صراحتاً به شعبه ۲۶ اعلام بشود.»آقای دادخواه که قاعدتاً درس حقوق خوانده‌اند و با آیین و تشریفات دادرسی آشنا هستند، به خوبی می‌دانند آن‌چه که تأیید شده نه حکم اعدام (که یک مجازات قانونی است با تشریفات قانونی) بلکه حکم قتل است و آمران و مجریان آن در زمره‌ی جنایتکاران و قاتلان قرار می‌گیرند و دیر یا زود می‌بایستی در برابر محاکم صالحه قرار گیرند.ایشان اگر قرار بود طبق موازین شناخته شده حقوقی و قانونی و حتا قوانین خود رژیم به دفاع از موکل خویش برخیزند، می‌بایستی به جای دم زدن از تقاضای عفو، صدور حکم اعدام، بدون رعایت تشریفات قانونی را قتل نامیده و در محکومیت آن سخن می‌گفتند.طبق اصل ۳۵ قانون اساسی رژیم: در همه‌ی دادگاه ها طرفين دعواها حق دارند براي خود وکيل انتخاب نمايند و اگر توانايي انتخاب وکيل را نداشته باشند بايد براي آنها امکانات تعيين وکيل فراهم گردد.طبق اصل ۳۶ حکم به مجازات و اجراي آن بايد تنها از طريق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.وقتی ترتیباتی که قانون اساسی رژیم مقرر داشته رعایت نشده بر اساس کدام منطق حقوقی دم از تقاضای عفو زده می‌شود؟در حالی که به موجب قانون رژیم، عفو متهم یکی از اختیارات رهبری است که با تقاضای ریاست قوه قضاییه و پس از طی مراحل قانونی صورت می‌گیرد. کدام مراحل قانونی در این‌جا رعایت شده است؟فراموش نکرده‌ایم در جریان دادگاه هاشم آغاجری پس از صدور حکم اعدام توسط دادگاه همدان، وقتی مقامات رژیم با بن‌بست اجرای حکم مواجه شده بودند و هاشم آغاجری حاضر به عقب نشینی و تقاضای عفو نمی‌شد، وکیل او به صراحت گفت که از اختیارات خود استفاده کرده و تقاضای عفو می‌کند. یکی از محسنات وکلای مدافع برای سیستم قضایی قرون وسطایی رژیم آن است که به وقت نیاز می‌توانند رژیم را از بن‌بست پیش آمده نیز نجات دهند و آبرویی برای سیستم قضایی رژیم دست و پا کنند.مضحک است آقای دادخواه حتا برای گرفتن وکالتنامه نیز ولی‌الله فیض را ندیده‌اند. آن وقت دم از تیم وکلا زده می‌شود. خوشا به حال ولی‌الله فیض مهدوی و این همه وکیل مدافع.البته محدودیت‌ها و محذرویت‌های آقای دادخواه را درک می‌کنم. در دوران ریاست جمهوری خاتمی، قانونی به تصویب رسید که وکلای دادگستری می‌بایستی سوگند یاد کرده و وفاداری خود را به قانون اساسی و ولایت مطلقه فقیه اعلام دارند، چیزی که در دوران هیتلر و حکومت دست نشانده ویشی، وکلای دادگستری فرانسه از انجام عملی مشابه آن خودداری کردند.آقای دادخواه از وجود «موازین خاص شرعی و قانونی و عرفی» سخن به میان می‌آورند و توضیحی نمی‌دهند که چگونه با وجود این موازین خاص، حکم قتل فیض مهدوی بدون حضور وکیل مدافع و رعایت آیین دادرسی صادر شده و در آخرین مرحله برای تقاضای عفو به فکر وکیل افتاده‌اند؟‌ مگر فیض مهدوی لال بود که از سه سال پیش تاکنون خودش یک کلمه تقاضای عفو کند، مگر برای انجام چنین کاری نیاز به واسطه و وکیل مدافع است. مگر خود فرد نمی‌‌تواند یک جمله بنویسد که تقاضای عفو دارم.وکیل را که نگذاشته‌اند دم آخری قبل از مرگ برای موکل تقاضای عفو کند. آیا این است وظیفه‌ی وکیل مدافع؟ در کجای دنیا به غیر از نظام جمهوری اسلامی چنین رسمی وجود دارد؟با این همه خوشحالم که فیض مهدوی بعد از ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵ نیز در میان ما خواهد بود.Irajmesdaghi@yahoo.com
 
Monday, May 08, 2006
 
تقدیم به مجاهد قهرمان ولی الله فیض مهدوی و استغاثه ای از سردرد برای تلاشی همگانی درجهت آزادی او از چنگال مرگ
بخوان ابر باران
دکترزری اصفهانی

بخوان ابر باران
که شب سرد واندوهگین است
و اشک از نگاه من و تو واز شاخه کاج ها می چکد باز
درآن دورها مرغ توفان
به گرداب تاریک شبها اسیراست
درآن دورها
روی با ل سحر غرقه درخون
گل سرخ
پرپر ز تاراج کولاک پیر است

درآن دورها یک ستاره
فروخفته در ابر
درآن دورها یک پرنده
میان قفس سر فروبرده درپر
و خون می چکد باز
زمنقار این کرکس پیر غماز

بخوان ابرباران
که غم ماندگار است
و شب پای رفتن ندارد
و سنگین تر از شب دل من
که تنها و تاریک و اندوهبار است

بخوان ابر باران
که این آسمان همچنان گرم کار است
و اشک از نگاه من و تو
وازشاخه کاج ها می چکد باز
 
Sunday, May 07, 2006
  ضرورت آغاز دوباره ی نبرد مسلحانه در کردستان
ضرورت آغاز دوباره ی نبرد مسلحانه در کردستان


کورش عرفانی
korosherfani@yahoo.com


رژیم ایران پرونده اتمی را به پرونده ی زندگی خود تبدیل کرده است. دیر یا زود و به واسطه ی همین پرونده جمهوری اسلامی با سخت ترین دوران حیات بیست و هفت ساله ی خویش روبرو خواهد شد. سایه ی تحریم اقتصادی حتی قبل از آغاز تحریم ها سنگینی می کند و شرکت های بزرگ به تدریج ایران را در نوعی انزوا قرار می دهند.
[1] فرار کسانی که از ترس جنگ می خواهند کشور را ترک کنند آغاز شده و دولت احمدی نژاد ناتوان از حل بحران های اقتصادی و اجتماعی به دنبال صدور بحران داخلی می باشد. اعدام های سیاسی از سر گرفته شده و آنطور که از سخت گیری بر روشنفکران بر می آید قتل های زنجیره ای باردیگر بروز خواهد کرد. گزارش های متعدد آماده سازی های جنگی آمریکا در منطقه و کشورهای نزدیک به ایران حکایت از آن دارد که احتمال یک رویارویی نظامی هر روز قویتر می شود. تا به حال بسیاری در باره ی عواقب فاجعه بار و غیر قابل جبران چنین رویدادی سخن گفته اند.
بنابر همه مواردی که در بالا ذکر شد زمان کنونی از ارزش بسیار بالایی برخوردار است، زیرا فرصتی است برای تغییرآفرینی در سناریوهای ضد انسانی قابل پیش بینی برای ایران. تاخیر در بهره برداری از این زمان، شرایط کنونی رابه سوی نقطه ی غیر قابل بازگشت وجبران ناپذیر پیش خواهد برد. موج جدید اعدام ها، سرکوب گسترده کارگران، به راه انداختن یک فاجعه ی اتمی و گسترش فقر و کمبود و سرکوب برخی از نتایج حتمی انفعال ما در شرایط حاضر خواهد بود. پس، وقت عمل است. با قبول این موضوع بلافاصله این سوال پیش می آید که چه می توان کرد ؟
بدیهی است که سخن بردن از راه حل های جالب اما غیر قابل اجرا فایده ای ندارد. راه حل های سیاسی چند ده تا نیست، عمده ترین آنها برقراری یک اتحاد از نیروهای همگون سیاسی است تا بتواند خود را به عنوان جایگزین رژیم معرفی کند. لیکن چنین اتحادی بدون زمینه ی عینی تشکیل آن شکل نخواهد گرفت. لذا به طور مشخص تر و ملموس یکی از گزینه های کارساز در شرایط کنونی می تواند کنش گری در مناطق مستعد ایران باشد. عملیات ایذایی تشکیلاتی تحت عنوان جندا لله در استان سیستان و بلوچستان ایران نشان دهنده ی این است که توان نظامی رژیم در برخی مناطق بسیار ضعیف است. این مورد هم چنین آشکار می کند که دستگاه نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی تنها در مقابل مردم دست خالی و بی دفاع «قدرت نمایی» می کند. اما هر کجا که نیروهای رژیم با مقاومت مسلحانه روبرو می شوند به سان افرادی ضعیف و وحشت زده تارو مار می شوند. گروه جندالله در یک نوبت 22 نفر از مزدوران رژیم را در یک عملیات کمین به هلاکت رساند و این عملیات همچنان ادامه دارد.
[2]

جایگاه کردستان :

یکی دیگر از مناطق مستعد کشور برای آغاز و گسترش نبرد مسلحانه ی مردمی کردستان می باشد. این استان که به دلایل تاریخی و استراتژیک از استعداد بالایی برای مبارزه گری برخوردار است می تواند بستر مناسبی برای آغاز یک دوره ی جدید از فعالیت های مبارزاتی توسط تشکل های عمل گرای ایرانی باشد. جمهوری اسلامی با درک این واقعیت از چندی پیش بر دامنه ی حضور نظامی خود در این استان افزود و حتی به طور پیشگیرانه چند روز پیش با تجاوز به خاک عراق، شش پایگاه حزب کارگران کردستان ترکیه، پ ک ک، را مورد حملات توپخانه ای خود قرار داد. در حال حاضر رژیم نیروهای فراوانی را به این منطقه آورده است تا از سرایت جنبشی مسلحانه به این استان جلوگیری کند، زیرا مقامات ایران خوب می دانند که کردستان می تواند تبدیل به نخستین استان آزاد شده ی ایران شود.
[3] حضور گسترده ی نیروهای نظامی رژیم نکات مثبت و منفی خود را در بردارد. هر چند که این امر در ظاهر توازن قوا را به سود حکومت می چرخاند اما از سوی دیگر به دلیل فراوانی نیروها، تعدد محل های استقرار و تجمع، ضرورت تدارک مداوم این نیروها وافزایش ترددها در جاده های اصلی و فرعی...فرصت خوبی به دست می دهد تا بتوان به آسانی به آنان ضربات ایذایی وارد ساخت، آنها را درکمین شکار کرد ودر شهرها مورد حملات چریک-شهری قرار داد.
فعال شدن نظامی رژیم در منطقه در حالی است که احزاب و سازمان های کرد ایرانی همچنان در نوعی سردرگمی استراتژیک وآشفتگی های تاکتیکی بسرمی برند. این تشکل ها که در خاک کردستان عراق مستقر هستند با پیروی از محدودیت های تعیین شده توسط حکومت خودمختار بارزانی به طور عملی دست و پای خود را بسته و نیروهای خود را در شرایطی قرار داده اند که هرگونه ابتکار عمل نظامی را برعلیه رژیم از دست داده اند. اگر چنین موقعیتی با توجه به لشگر کشی آمریکا به عراق، با سوال ها و شرط های فراوان، تا اینجا می توانست قابل فهم جلوه کند از این پس توجیه پذیر نیست. شرایط تازه ای که کشورمان می رود در آن غرق شود هیچ انفعالی را توجیه پذیر نمی سازد. سازمان های مسلح کرد به جای آنکه در روزمره گی های سیاسی گرفتار مانده و چشم به قدرت های بزرگ داشته باشند تا بنا بر اراده ی آنها اقدام کنند می توانند با یک جمع بندی عینی گرایانه و نوین از شرایط فعلی خود را برای ایفای یک نقش تاریخی مهم آماده سازند. در این رابطه باید توجه داشت که استراتژی انتظار منفعل که سازما نهای کرد ایرانی چندین سال است پیشه کرده اند هیچ نتیجه ای جز «بقا» به دنبال نداشته است. اما ضرورت بقا در چیست ؟ اگر قرار باشد که سازمان های مبارز کرد حتی در این سرنوشت سازترین دوره، که آینده کشور می تواند دستخوش بدترین چنگ اندازی های امپریالیسم و صهیونیسم شود، وارد میدان نشوند، پس چه موقع قرار است به نفع مردم به صحنه آیند ؟ زمانی که ماشین جنگی تخریب گر سرمایه داری به راه افتاده و کشور را به سوی نابودی و جنایت می کشاند ؟
همچنانکه در دوران مشروطیت آذربایجان نقشی سرنوشت ساز را برای کل کشور ایفاء نمود اینک نیز این با کردستان است که به یک رسالت تاریخی مهم پاسخ دهد. کردستان می تواند به جایگاهی برای فعال ساختن یک جنبش سراسری در ایران تبدیل شود. شرط آن این است که مبارزین و سازمان های کرد بتوانند نشان دهند ماشین سرکوب رژیم آسیب پذیر است و می توان به آن ضربه زد. رسالت سیاسی تشکل های مبارز کرد نباید در خواست های منطقه ای و قومی خلاصه شود، تاریخ اینک فرصتی را در برابر آنها قرار داده است که بتوانند رسالت آزادیخواهانه ی خود را در ورای مطالبات مردم کردستان و در مسیر رهایی خلق ایران تحقق بخشند.

فایده های این استراتژی

فعال شدن عملی سازما نهای کرد در شرایط فعلی راهی است هوشمندانه که می تواند فایده های زیر را در بر داشته باشد :
1- جو عمومی ترس و انفعال را در جامعه می شکند،
2- آرایش عمومی قوای نظامی رژیم را به هم می ریزد،
3- رژیم را در شرایطی که با فشارهای خارجی روبروست تضعیف می سازد،
4- نیروهای بالقوه را که برای مبارزه ی قهرآمیز آمادگی دارند در سراسر ایران فعال خواهد ساخت،
5- جمع کثیری از ایرانیان داخل و خارج از کشوررا که در جستجوی فرصت مبارزه ی عملی بر علیه رژیم هستند به سوی این منطقه کشانده و در نهایت توازن قوا را به هم خواهد زد،
6- معادلات سیاسی را در منطقه به نفع نیروهای مردمی تغییر خواهد داد.

بدیهی است که فعال شدن نظامی نیروهای کرد در این منطقه سایر تشکل های سیاسی گفتارگرا را تشویق و یا مجبور خواهد کرد که ازحرف سازی خارج شده و برای سرنگون سازی دست به کنش مشخص بزنند. این احتمال وجود دارد که موفقیت های مبارزین مسلح در کردستان بتواند به گونه ای عملی وتسریع شده موانع موجود بر سر تسلیح دوباره ی ارتش آزادیبخش را از سر راه برداشته و به این ترتیب بازوی مسلح پرقدرت مجاهدین را به صحنه نبرد بازگرداند. این امر یک جبهه وسیع جدید را در مقابل رژیم باز کرده و فشارهای نظامی رژیم را در کردستان کاهش خواهد داد.
مشکل برای آغاز این کار و ایجاد چنین شرایطی بیش از آنچه مادی باشد ذهنی است. مسولان و تصمیم گیرندگان تشکل های مسلح کرد در طول چند سال گذشته به دلیل دوری از نبرد قهرآمیز تا حدی به سیاسی کاری خو گرفته و برای انفعال خویش دلایل موقعیتی وتوجیهات اجتماعی فراهم می کنند. این در حالیست که یک نیروی انقلابی معادلات را نه فقط در فعالیت های سیاسی که در واقعیت مادی صحنه تغییر می دهد. به اطلاعیه دادن و رادیو برپاکردن و تلویزیون به راه انداختن اتکاء نمی کند. در کنارآگاه سازی توده ها، آنها را برای نبرد قهرآمیز سازماندهی، تجهیز و مسلح می کند ودست به عمل می زند. ترس را می شکند و به مردم نشان می دهد که می توان رژیم را به زیر کشید.
در شرایط کنونی این عمل مسلحانه معنایی روشن دارد، مبارزه ی قهر آمیز در کردستان و نیز در سیستان و بلوچستان و خوزستان و... نمادی خواهد بود از اراده ی خلق ایران برای به دست گرفتن سرنوشت خود. حرکتی در ورای طرح ریزی های امپریالیستی وصهیونیستی برای کشورمان. با دادن یک ماهیت مردمی به کنش های مسلحانه راه برای تشکل های فرقه گرا و وابسته بسته می شود. مطالباتی همچون آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی باید به عنوان فصل مشترک این حرکت های مردمی مطرح شود.

شجاعت با هم بودن

بدیهی است که برای چنین کاری همچنان موانع قبلی عمل خواهند کرد : اختلافات سیاسی، گذشته ی پرماجرای گروههای کرد و اختلافات میان آنها، تفاوت دیدگاه ها بر سر مسائل قومی و منطقه ای و غیره. اما واقعیت این است که تا زمانی که بن بست کنونی به طور عملی و مادی نشکند، یعنی تا غول استبدادی-نظامی رژیم بر این کشور حاکم است، هیچ پیشرفتی در حل این اختلافات حاصل نخواهد شد. این تنها در بستر موفقیت های مادی به سود منافع مردم است که می توان انتظار بحث های سازنده و رفیقانه بر سر اختلافات گوناگون تاریخی و کنونی و رسیدن به راه حل های منصفانه برای آنها را داشت.
درک این ضرورت امروز بر همه ی تشکل های مردمی، چپ و کرد لازم است اما اینکه کدامیک به مسولیت تاریخی خویش پاسخ دهند موضوع دیگری است.
تشکل های کرد باید خود را از محدودیت های تحمیل شده به وسیله حکومت خودمختار کردستان بیرون بکشند، موقعیت کنونی که در آن رژیم به عنوان متجاوز و دخالت گر در امور داخلی عراق شناخته شده است فرصت مناسبی برای مذاکره برای کاهش این محدودیت هاست. اما حتی اگر از این طریق منظورفوق حاصل نشود باید به راه های غیر رسمی و انواع ابتکارهای دیگر توسل جست و واقعیت تاثیرآفرین خود را در منطقه نشان داد. باید با قدرت نظامی بن بست را شکاند، بن بست سرنگون سازی بیشتر از آنچه سیاسی باشد ناشی از نبود کنش قهر آمیز است. برای این منظور نیز کار هماهنگ میان تشکل های مختلف و نیز تقویت پیوندهای خود با مردم همراه با کار تبلیغاتی گسترده لازم است.

نتیجه گیری :

بروز جنبش مسلحانه ی مردمی سبب می شود که معادله از حالت دو طرفه رژیم-آمریکا خارج شود و تبدیل به معادله سه طرفه ی رژیم-مردم-آمریکا شود. در این صورت آمریکا و سایر قدرت های بزرگ نمی توانند در کنار رژیم یگانه تصمیم گیرندگان وتعیین کنندگان سرنوشت و آینده ی کشورمان باشند. این با نیروهای مردمی است که در انتظار دیگران ننشینند و با ابتکار عمل هایی مانند آنچه در این نوشتار پیشنهاد شده است وارد میدان سیاسی کشور شوند. فراموش نکنیم زمانی که انتظار به انفعال تبدیل شود بسیار خطرناک می شود. رژیم آسیب پذیر است و زمان ضربه زدن به آن مهیاست. آغاز دوباره ی نبرد مسلحانه در کردستان جرقه ای است که بشکه باروت عظیم نارضایتی های توده ای در ایران به آن احتیاج دارد تا با یک انفجار اجتماعی قهر آمیز رژیم را جارو کند. فراموش نکنیم، زمان آن هر موقع که باشد، یگانه مسیر ممکن سرنگون سازی رژیم، نبرد مسلحانه ی توده ای خواهد بود. پس چرا از حالا با یک استراتژی روشن در این مسیر حرکت نکنیم ؟ موفقیت و ارزش یک حرکت تاریخ ساز در تشخیص درست زمان انجام آنست.
 
ادبی - سیاسی

My Photo
Name:

I am a physician, a poet and a writer from Iran.

ARCHIVES
2005-12-18 / 2005-12-25 / 2006-01-01 / 2006-01-08 / 2006-01-15 / 2006-01-29 / 2006-02-05 / 2006-02-12 / 2006-02-19 / 2006-02-26 / 2006-03-05 / 2006-03-12 / 2006-03-19 / 2006-03-26 / 2006-04-02 / 2006-04-09 / 2006-04-16 / 2006-04-23 / 2006-04-30 / 2006-05-07 / 2006-05-14 / 2006-05-28 / 2006-06-11 / 2006-06-18 / 2006-06-25 / 2006-07-02 / 2006-07-16 / 2006-08-13 / 2006-09-03 / 2006-09-24 / 2006-11-05 / 2006-11-12 / 2007-01-07 / 2007-01-21 / 2007-01-28 / 2007-02-04 / 2007-02-11 / 2007-02-25 / 2007-03-04 / 2007-03-11 / 2007-03-25 / 2007-04-08 / 2007-04-15 / 2007-06-24 / 2007-07-01 / 2007-07-08 / 2007-08-26 / 2007-09-09 / 2007-09-16 / 2007-10-28 /


Powered by Blogger