سردارجنگل
Thursday, November 01, 2007
  برادر زهرا : : ما به خودکشی اعتقاد نداریم، می گوییم زهرا به قتل رسیده است و با همین اتهام از ستاد
برادر زهرا : : ما به خودکشی اعتقاد نداریم، می گوییم زهرا به قتل رسیده است و با همین اتهام از ستاد امر به معروف شکایت کردیم
برادر زهرا : : ما به خودکشی اعتقاد نداریم، می گوییم زهرا به قتل رسیده است و با همین اتهام از ستاد امر به معروف شکایت کردیمکانون زنان ایرانی : نزدیک به سه هفته از مرگ دکتر زهرا می گذرد. خانواده اش، سوگوار مرگ ناباورانه فرزندشان هستند. هنوز نگاه شاد و سرشار از زندگی زهرا را در آخرین خداحافظی فراموش نکرده اند. آنها هرگز چنین پایان غم انگیز و بی رحمانه ای را برای زندگی زهرای از دست رفته شان تصور نکرده بودند. جسم بی جان او اکنون در بهشت زهرا آرام گرفته است و پدر سالخورده و مریض در پی شکایت به اتهام قتل دخترش از ستاد امر به معروف همدان بین تهران و دادگستری همدان همراه با بار سنیگن غم در رفت و آمد است. هنوز وقت دادگاه داده نشده است و پرونده در مرحله بازپرسی است.برادر زهرا می گوید :”ما به خودکشی اعتقاد نداریم، می گوییم زهرا به قتل رسیده است و با همین اتهام از ستاد امر به معروف شکایت کردیم چون دلایل و شواهد بسیاری وجود دارد و ضمیمه پرونده است که نشان می دهد قتل صورت گرفته است با این وجود نمی دانیم چه نتیجه ای از دادگاه خواهیم گرفت.”در مورد اینکه گفته می شود گواهی پزشکی قانون مبنی بر سالم بودن بکارت درست نبوده و زیر فشار ستاد امر به معروف برای سرپوش گذاشتن به تجاوز و سپس قتل صادر شده است می گوید: “در درست یا نادرست بودن گواهی پزشکی قانونی اطلاع دقیقی نداریم. وقتی ما جسد زهرا را تحویل گرفتیم بلافاصله دفنش کردیم و از نظر روحی در وضعیتی نبودیم که خودمان به فکر گرفتن گواهی دیگری از پزشکی قانونی بیافتیم. مرگ زهرا آنهم به این شکل برای ما دور از انتظار بود .او داوطلبانه درحال خدمت به هموطنان مناطق محروم بود. با وجود این که می توانست به خاطر آزاده بودن پدر از انجام دوره ی طرح معاف باشد ولی به دلیل شوق به خدمت بیشتر داوطلبانه برای این وظیفه پیش قدم شده بود.”پدر زهرا از زندانیان سیاسی در رژیم سابق بوده و طبق قانونی که سال های زندان معادل آزادگی محسوب می شود، از قانون اجباری خدمت پزشکان در مناطق محروم معاف بوده است .دکتر پ.م همکار و هم اتاقی زهرا در گزارش وبلاگ یک پزشک دیگر، می گوید: ” زهرا به اصرار خودش و برا ی اینکه حقوقی داشته باشد به اینجا آمده بود و مشکلات و درگیری های معمولی همه ما را داشت. البته این اواخر روحیه اش خیلی هم بهتر و شاداب تر شده بود از فروردین ماه با یکی از گوینده های رادیو به اسم حمید آشنا شده بود و قرار بود با هم ازدواج کنند.”او رابطه بین زهرا و حمید را خیلی عاشقانه و احساسی می خواند و ادامه می دهد : “حمید استخدام صدا و سیمای تهران بود (البته اکنون به علت ماجرای مرگ زهرا اخراج شده است) و شنبه شب ها ساعت دوازده در رادیو فرهنگ یک برنامه ادبی را اجرا می کرد که زهرا شنونده پر و پا قرص این برنامه بود و این رادیو گوش دادن او در پانسیون همیشه موضوع شوخی بچه ها با زهرا بود . حمید جمعه ها در همدان یک برنامه رادیویی را کارگردانی می کرد و مجبور بود پنج شنبه ها از تهران به همدان بیاید و معمولا سعی می کردند در این فاصله کوتاه هم دیگر را ببینند. قرارهایشان هم همیشه در پارک بود.”دکتر پ.م اعتقاد دارد زهرا کاملا یک دختر مذهبی بود و می گوید:” دستگیری او به جرم بی حجابی و آرایش غلیظ خیلی بی معنی است. همیشه مانتوی بلند و مقنعه سر می کرد و این بحث همیشگی من با او بود که اصرار داشتم اگر کمی مقنعه اش را عقب ببرد و کمی آرایش کند خیلی خوش تیپ تر می شود، اما زهرا هیچ وقت حرف من را قبول نمی کرد و می گفت که حمید مرا همین طوری دیده و می داند که من همیشه همین طور هستم. باز هم می گویم و تکرار می کنم زهرا یک دختر کاملا مذهبی و مقید بود و این نهایت بی شرافتی است که بخواهند بازداشت او را و خون ریخته او را این چنین لوث کنند. زهرا فارغ التحصیل دانشگاه تهران بود. پزشک این مملکت بود جزو باهوش ترین و درس خوان ترین بچه های نسلی بود که سال ۷۷ کنکور دادند. خانواده زهرا و دوستانش به او افتخار می کنند.”
 
  عبدالکریم سروش کیست؟
عبدالکریم سروش کیست؟رضا براهنی ـوقتی که ما چند وقت پیش در تهران متن 134 نویسنده را آماده کردیم، در جمعمشورتی اسامی نویسندگانی را که به ذهنمان می­رسید که باید جزو امضاکنندگان آن متن باشند با یکدیگر در میان گذاشتیم. اسم دکتر سروش هم مطرح ومتعاقبا رد شد. به دلایلی که برای همه روشن بود: درست در زمانی که همه­یاعضای کانون نویسندگان ایران، پس از اعدام سعید سلطانپور، عضو هیات دبیرانکانون بیم آن را داشتند که روانه ی زندان­های جمهوری اسلامی شوند، آقایدکتر سروش در رأس تصمیم­گیری­های فرهنگی جمهوری اسلامی قرار گرفته بود ونتیجه­ی آن تصمیم­گیری تعطیلی دانشگاهها، فرار مغزها از کشور، زندانی شدنتعداد بیشمار دانشجویان دانشگاهها و حتی اعدام آنها، و زندانی شدن تعدادیاز استادان دانشگاهها بود. در اجلاسی که در دانشکده­ی حقوق دانشگاه تهراندر بهار سال 60 تشکیل شد، و در آن دکتر سروش، جلال­الدین فارسی و دکترشریعتمداری از طرف آیت­اله خمینی به عنوان نمایندگان او شرکت کردند،اعتراض­های فراوانی به تصمیم­گیریهای غیر دموکراتیک در حق دانشگاهها صورتگرفت. در آن جلسه تعدادی از استادان دانشکده­ی ادبیات و علوم انسانیدانشگاه تهران نیز حضور داشتند که مشخصا عبارت بودند از خانم دکتر هماناطق، خانم دکتر آذر نفیسی، خانمی از بخش روانشناسی، آقای دکتر بهمننیرومند، و من. از آنجا که بخش اعظم اعتراض­ها از سوی من به عمل آمده بودـ به­رغم اینکه دیگران هم حرفهایی به اعتراض زده بودند، من بازداشت شدم.پس از آنکه از زندان اوین در اوایل زمستان همان سال آزاد شدم، دوباره رئیسدانشگاه وقت از من خواست که به اوین برگردم و از آنجا، نامه ای دریافت کنمکه بازگشت من به دانشگاه منوط به تصمیم خود دانشگاه است و من محکومیتی دردستگاههای قضایی نداشته ام، و در مورد پرداخت حقوق هم دانشگاه خود بایدتصمیم بگیرد. پیشتر، موقع مرخص شدن از زندان بود که دادیار شعبه از منخواست یا من رضایت شاکیان خود را جلب کنم و یا کسی با قباله بیاید بهاوین. من پرسیدم شاکیان من چه کسانی هستند، گفتند آقایان جلال الدین فارسیو دکتر عبدالکریم سروش . من ضمن اینکه بسیار تعجب می کردم، گفتم من به ایناشخاص دسترسی ندارم. گفتند اینها از استادان هستند. گفتم من از استاد بودناینها هم خبری ندارم، اما اگر اجازه بدهند برادر من کفالت مرا برعهدهگیرد، او هم استاد دانشگاه است. گرچه او هم قباله نداشت، اما پذیرفتند. آنموقع بود که من فهمیدم اعتراض من به آقایان شورای انقلاب فرهنگی کار دستمداده است. البته وقتی که چند ماه پیش تر در خیابان 16 آذر مرا بازداشت میکردند، از بازداشت کنندگان حکم جلب خواستم، و آنها حکم جلبی به امضایلاجوردی به من نشان دادند. چه رابطه ای بین دو جناح مختلف بود، دقیقاً درآن زمان روشن نبود. تا آن روز به نظر می رسید من جرمی مرتکب نشده بودم. درآن زمان برای گرفتن حقوق معوقه به اسنادی دسترسی پیدا کردم. رئیس دانشکدهی وقت به بانک ملی شعبه ی دانشگاه نوشته بود که حقوق دکتر هما ناطق، دکتربهمن نیرومند، دکتر آذر نفیسی، دکتر رضا براهنی و آن خانم استادیارروانشناسی را از حساب آنان برداشته به حساب دانشگاه واریز کنند. از آنجاکه دادسرای انقلاب سرنوشت مرا به خود دانشگاه واگذار کرده بود، دانشگاهتهران چند ماه بعد مرا از کلیه ی خدمات دولتی منفصل کرد و هرگز هم اجازهنداد که قدم به دانشگاه تهران بگذارم. از سرنوشت آن خانم روانشناس خبرندارم. خانم آذر نفیسی با روسری در دانشگاه دیگری به کار پرداخت و هماناطق و بهمن نیرومند از ایران فرار کردند. 2ـعلت امتناع جمع مشورتی کانون نویسندگان از سپردن متن 134 به آقای دکترسروش برای امضا این بود که آقای دکتر سروش در مقطع خاصی که مقطع قدرتگرفتن نظام جمهوری اسلامی برای قطع نفس روشنفکری از جامعه بود، در کنار آنقرار گرفته بود. و بعدها هم هرگز حاضر نشد حتی یک بار از مردم آزاده ای کهزجر آن سال ها را کشیده بودند، عذر بخواهد. امروز ممکن است آقای دکتر سروشرا با معیار دیگری بسنجیم، ولی آقای دکتر سروش هنوز گذشته ی خود را با آنمعیار نسنجیده است. بعضی ها گفته اند که چرا هایدگر هرگز از همکاری بانازیسم عذر نخواست. پس چه مانعی دارد که آقای دکتر سروش هم عذر نخواهد.اولاً آقای دکتر سروش ناخن کوچک هایدگر هم نمی تواند باشد ـ در حوزه یفلسفه ـ و ثانیاً این همه لعنت نامه درباره ی هایدگر نوشته شده، که یکهزارمش در ارتباط با حیات اولیه ی سروش نوشته نشده است. اما اگر هایدگر درزمان هیتلر به انجمن قلم می رفت، حتماً با اردنگی بیرونش می کردند،همانطور که فرستاده ی پینوشه را در هلند از انجمن قلم بیرون کردند و "آریلدورفمن" را که مخالف پینوشه بود به عضویت پذیرفتند. انجمن قلم سابقه ی اینمسائل را داشته است. وقتی که نورمان میلر، نویسنده ی معروف آمریکایی، درزمان ریاست انجمن قلم آمریکا، از وزیر خارجه ی آمریکا در چند سال پیش دعوتکرد که اجلاس جهانی انجمن قلم را در نیویورک افتتاح کند، نویسندگان دیگرآمریکایی به اعتراض برخاستند. انجمن قلم هرگز نمایندگان دولت ها را به جلسات خود نپذیرفته است. ممکن است شما و من هزار اختلاف با فرج سرکوهیداشته باشیم، اما او کاملاً حق دارد
 
ادبی - سیاسی

My Photo
Name:

I am a physician, a poet and a writer from Iran.

ARCHIVES
2005-12-18 / 2005-12-25 / 2006-01-01 / 2006-01-08 / 2006-01-15 / 2006-01-29 / 2006-02-05 / 2006-02-12 / 2006-02-19 / 2006-02-26 / 2006-03-05 / 2006-03-12 / 2006-03-19 / 2006-03-26 / 2006-04-02 / 2006-04-09 / 2006-04-16 / 2006-04-23 / 2006-04-30 / 2006-05-07 / 2006-05-14 / 2006-05-28 / 2006-06-11 / 2006-06-18 / 2006-06-25 / 2006-07-02 / 2006-07-16 / 2006-08-13 / 2006-09-03 / 2006-09-24 / 2006-11-05 / 2006-11-12 / 2007-01-07 / 2007-01-21 / 2007-01-28 / 2007-02-04 / 2007-02-11 / 2007-02-25 / 2007-03-04 / 2007-03-11 / 2007-03-25 / 2007-04-08 / 2007-04-15 / 2007-06-24 / 2007-07-01 / 2007-07-08 / 2007-08-26 / 2007-09-09 / 2007-09-16 / 2007-10-28 /


Powered by Blogger