در باره جنگ و حمله نظامی به ایرانگفتگوی سایت گزارشگران با اسماعیل وفا یغمایی
در باره جنگ و حمله نظامی به ایرانگفتگوی سایت گزارشگران با اسماعیل وفا یغمایی
12 آوریل 2007
گزارشگرانسلام و ممنون از شما آقاي وفا يغمائي كه پاسخ مثبت به درخواست سايت داديد.گزارشگراناز جمله نگراني ها و گره هاي فكري و عمومي ايرانيان و بخصوص تحليل گران سياسي، احتمال حمله نظامي آمريكا و متحدانش و وقوع جنگي است كه آتش بيار معركه آن از سوئي سران جمهوري اسلامي و از جانب ديگر امپرياليست هاي اشغالگر هستند كه در بحرانزائي در منطقه و در طي ماههاي گذشته از هيچ كوششي دريغ نكرده اند. تا چه حد اين احتمال با واقعيات موجود و پارامترهاي سياسي اين بحران در تطابق قرار دارن
د؟اسماعيل وفا يغمائي:این نگرانی تمام کسانی است که می دانند جنگ چییست، و ارمغانش چیست. بخصوص که تجربه عراق بغل گوش همه است با حدود ششصد هزار قربانی از مردم عراق، که در معبد جنگ و در برابر خدای جنگ، و خشن تر از قربانیانی که در برابر خدایان قدیم فینیقی (در لبنان قدیم)امثال بعل قربانی می شدند قربانی شده اند. گویا این ملت رنجدیده هروز آفتاب به آفتاب باید به اجبار شاهد قربانی شدن پیر و جوانش باشد،اما مسئله حمله یا حمله نکردن آمریکا به ایران مقداری بحث می طلبد. تا جائی که من می فهمم امریکا از آنجائی که با نیت خیر! و بقول معروف بخاطر رضای خدا و نجات مستضعفین! لشکر کشی نکرده و همراه با حمله به عراق فقط صدام حسین را بزیر نکشید، بلکه سامان و سازمان حزب بعث را و جماعت عظیمی را که با این حزب کار می کردند در هم کوبید و توجه نکرد که پس از نابودی نظام سیاسی، چه نیروئی و چگونه می خواهد بر این سرزمین حکم براند، عراق را در عمل تاختگاه ملایان حاکم بر ایران کرد ولاجرم در چنان باتلاقی فرو رفت که حاصلش را هم در عراق شاهدیم و هم در محبوبیت بانی این کار خیر! در آمریکا. باید اضافه کنم که دیکتاتوری صدام به جای خودش! رشد بعث و فقط بعث و اتصال همه نیروهای بدرد بخور به بعث، و لاجرم عقب ماندن بقیه و میدان تاخت و تاز برای عقب مانده ترین نیروهای مذهبی باز شدن بجای خودش! ولی در دنیای تاریک و خونین آغاز قرن بیستم و در دنیای نسبیات، صدام در صف دیکتاتورهای خاور میانه به احتمال زیاد از نفرهای آخر صف بود و در هم کوبیدن تنها حکومتی که علیرغم دیکتاتوری بعث، تنها دیکتاتوری مستقل لائیک ضد انتگریسم اسلامی و سدی در برابر انتگریسم به زنجیر کشیده شده بود، و همراه با این، عدم شناخت کافی یا توجه نکردن به بافت و ساخت فرهنگی و وضعیت اسلام و شیعه و سنی و خیلی چیزهای دیگر، یک اشتباه هولناک بود مگر این که مثل بعضی ها در اروپا فکر کنیم که از ما بهتران نقشه جهانی جدید شان را شروع کرده اند و می خواهند جهانی نوین را طراحی کنند. با این اشاره و نیز توجه به مشکل آمریکا در افغانستان وفعال شدن گسترده طالبان و اینکه اوضاع برای جنگی دیگر کشش ندارد می توان فکر کرد که جنگی رخ نخواهد داد و شل کن سفت کن ادامه خواهد داشت و جمهوری اسلامی هم به همین دلیل گردنکشی می کند وقدرت نمائی. اما این تمام حکایت نیست واز زاویه دیگر این سئوالات در برابر رویمان است مثلا:1- این شل کن سفت کن چقدر می تواند ادامه پیدا کند؟2-دست آخر با این بحران روز افزون و بالا گرفتن جو ضد جنگ در آمریکا و در کل جهان آیا آمریکا می گذارد و میرود؟3-آیا آمریکا حاصل این جنگ را یکسره در جیب عبای آخوندها می گذارد و منطقه را از پاکستان و افغانستان گرفته تا عراق و لبنان و بغل گوش اسرائیل به امپراطوری انتگریستیک( این کلمه را بگذارید جای دموکراتیک) و شکست خود به معنای شکست غرب از اسلام عزیز رضا می دهد و و خورشید تاریک و ظلمت افکنی را که پس از آن در بخش عظیمی از جهان به مدد اسلام سیاسی و ایدئولوژیگ انتگریستها طلوع خواهد کرد تاب می آورد؟4-آیا ملاها کوتاه می آیند و از انقلاب اسلامی شان و جهانی کردن آن دست بر می دارند؟5- ملاهاآیا سازش می کنند یا اساسا می توانند سازش کنند؟ و...اینها و سئوالات فراوان دیگر در برابر ما قرار دارند و این سئوالات به نظر من افقی را تصویر می کنند که از زاویه ای باعث نگرانی است. این افق در نهایت کار، افق جنگ است جنگی که با قانومندی های نه یک حادثه بزرگ یا کوچک تلخ، بلکه با قانونمندیهای آهنین یک تراژدی می تواند خودش را نشان بدهد. در تعریف تراژدی گفته می شود تراژدی مبتنی بر علت و معلولهائی است که فاجعه را ناگزیر می کند و نمیشود از آن فرار کرد.اگرمجموعه قضایا را ببنیم و به این نتیجه برسیم که ملاها نمی توانند کوتاه بیایند یعنی به دلایل مختلف چنین امکانی در ذات و پایه و مایه حکومتشان نیست و امریکا هم حالا هر جناحی در آمریکا بر سر کار باشد مطلقا نمی تواند شکست خودش را دست آخر و بعد از تمام زد و بندها و شل کن و سفت کنها بپذیرد آنوقت می بینیم افق جنگ خودش را نشان می دهد. بنابر این اگر چه نه در افق خیلی کوتاه مدت اما جنگ می تواند رخ بدهد و به طور جدی باعث نگرانی است و می بینیم که علیرغم صحبتها و پس و پیش رفتنها زیر سازی ها و آماده سازی ها دارد انجام می گیرد . گزارشگران:نقش و جايگاه روشنفكران سياسي مستقل در بحران موجود كدامند؟ و ايا اين نكته صحيح است كه يكي از اهداف مهم سياست هاي جنگ افروزانه جمهوري اسلامي خاموش كردن صدا و خيزش هاي اخير جنبش هاي درون كشور از جمله زنان و معلمان و كارگران ميباشد؟
وفا يغمائي:روشنفکران سیاسی و مستقل چنانکه تا حالا هم کرده اند طبعا باید صدایشان را بر ضد جنگ هرچه بلندتر و بلند تر کنند. من فکر می کنم بجز روشنفکران کمتر سازمان یا گروهی باشد که علیه جنگ و دخالت یک کشور خارجی آن هم آمریکا و انگلیس موضع نگرفته باشد. حضرات اگر می خواهند لیبراتوری بفرمایند لطف فرموده دست و بال این همه تبعیدی و پناهنده سیاسی را باز بگذارید! لطف کرده از ادامه زد و بندها دست بردارید واز اپوزیسیون خدای ناخواسته حمایت جدی بکنید. تجربه افغانستان و عراق کافی است و ایران نه افغانستان است و نه عراق و از زوایای مختلف تاریخی و جغرافیائی و انسانی و پس از تحمل نکبتی سی ساله حمله به آن می تواند فاجعه بار باشد رژیم ملا ها هم همانطور که نشان داده از جنگ و جسد و خونریزی برای سرکوب و ارعاب داخلی و خفه کردن صداها استفاده کرده است و باز هم می تواند استفاده کند. یادمان نرفته است به بهانه جنگ در سال 1359 تمام صداها را خفه کردند و تیربارانهای وحشیانه سالهای بعد و اعدام و کشتار زندانیان سیاسی در نوای نوحه خوانی و تابوت کشی و خاکسپاری کشتگان جنگ کمرنگ و بیرنگ شد، این کار را مستبدان حاکم به بهانه جنگ میتوانند تکرار کنند، تنها یک جنگ و بهتر است بگویم یک مبارزه می تواند هوای تازه و آزادی را به ارمغان بیاورد یا آغاز و زیدن هوای تازه و آزادی باشد و آن جنگ مردم اِیران و نمایندگان سیاسی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی و دستگاه استبداد و بیداد است که باعث می شود در مقابل دشمن مشترک داخلی صفوف هر چه فشرده تر بشود و آزادی نه مثل گندم و جو توسط لیبراتورها!! و به احتمال زیاد توسط توبره! بلکه از درون مردم بر آید و بال و پرش را باز کند. من فکر می کنم روشنفکران سیاسی و مستقل باید این را هر چه می توانند پر رنگ کنند و برای پر رنگ کردن آن بدون اینکه استقلالشان را فدا کنند در شرایط تاریخی حاضر بخاطر درد مشترک در کنار هم بایستند تا فریادها رساتر بشود
.
گزارشگران:گفته ميشود حجم و گستردگي نيروهاي نظامي آمريكا و وابستگانش در ادامه اعزام ناوهاي هواپيمابر و پرسنل نظامي در منطقه خليج فارس در اندازه هاي پيش از وقوع جنگ و اشغال نظامي كشور عراق است. آيا اين امر بر احتمال آغاز جنگ با ايران مي افزايد
؟وفا يغمائي:با توجه به اینکه آمریکا در صورت ادامه کارهای جمهوری اسلامی نمی تواند کوتاه بیاید طبعا افق نهائی می تواند جنگ باشد واین حجم و گستردگی و نقل و انتقالات که طبعا خرج سنگینی هم روی دست آمریکا می گذارد اگر ملاها را سر عقل نیاورد طبعا برای جنگ است واحتمال جنگ را بیشتر می کند.گزارشگران:چنانچه به طور مفروض چنين اتفاقي روي دهد بنظر شما اهداف حملات نظامي مهاجمان خارجي در ايران كدامند؟وفا يغمائي:مشکل است جواب داد. تا بحال در این باره اینجا و آنجا چیزهائی نوشته شده است ولی واقعا نمی توان گفت چه اتفاقی خواهد افتاد. ما می توانیم به خودمان وعده بدهیم که مثلا جنگ محدود خواهد بود و کنترل شده ولی ممکن است ماجرا آنطور که ما فکر می کنیم انجام نشود. در یک نگاه ایستا و از آنجا که گفته می شود آمریکا با حکومت ایران تضاد دارد و نه با مردم به نظر می رسد تهاجمات با ضربات سنگین بر مراکز نظامی و تاسیسات اتمی و احتمالا پالایشگاهها همراه باشد. این می تواند شروع کار باشد بقیه اش را وضعیت حکومت ضربه خورده و اوضاع اجتماعی تعیین می کند. در حقیت جنگ می تواند یک زاویه منفرجه داشته باشد که در صورت ادامه دهانه اش دلتائی وسیع ایجاد کند.نظراتی هم هست که می گویند با حملات اولیه قیام رخ خواهد داد و کار حکومت تمام خواهد شد و صبح آزادی طلوع خواهد کرد. هستند کسانی که نظرات خاصی دارند و معتقدند که در پس پرده ماجراهائی در جریان است . اینها هم خودش بحثی است که باید به آن پرداخت یا حداقل به آن فکر کرد!.
گزارشگران:نقش نيروهاي ضد جنگ و حاميان صلح را در داخل و خارج از كشور چگونه ارزيابي ميكنيد؟
وفا يغمائي:در سئوال نقش روشنفکران مستقل اشاره کردم . تمام نیروهای ضد جنگ و حامیان صلح باید در کنار هم صدای خود را علیه دخالت خارجی بلند کنند. تا بحال همه تک تک و یا چند نفر چند نفر این کار ا کرده اند. ولی بقول حمید مصدق . من اگر ما نشوم تنهایم. باید در کنار هم بایستیم تا صدایمان رسا شود. تا حالا این نقش یعنی نقش نیروهای ضد جنگ مفید بوده ولی به دلیل پراکندگی قدرتمند نبوده تا این صدا همگانی نشود به چیزی گرفته نخواهد شد.این فریاد باید دو طنین داشته باشد یکی این که با جنگ و دخالت خارجی مخالفیم دوم این که استبداد حاکم بر ایران باید توسط مردم ایران و. نیروهای سیاسی اش کنار برود. در داخل کشور هم تا جائی که من خبر دارم اکثریتی که خواهان زوال استبداد حاکم بر ایران هستند از حمله خارجی استقبال نمی کند.گزارشگران:از صداي سوم يا راه و خط سوم گفته ميشود. اين صدا چه مختصاتي دارد و چگونه صفوف خود را سازمان خواهد داد؟وفا يغمائي:از راه سوم و یا خط سوم بسیار گفته اند چه افراد و چه گروههای سیاسی. هر کدام با زبان خودشان و با فرهنگ خودشان. بحث این است که یا بقول معروف ادامه مماشات سازش با جمهوری اسلامی راه حل است یا سر نگونی با زور و قوای خارجی که حاصل دخالت خارجی فکر می کنم هر چه باشد در بهترین شکلش یک شاه خواهد بود هر چند مثل مرحوم حافظ اسد اسمش را بگذارند رئیس جمهور! که یکبار فکر می کردم فرق امثال محمد رضا شاه و ملک حسین با امثال حافظ اسد و ایدی امین این بود که اینها ریا نمی کردند و صادقانه می گفتند ما شاهیم! ولی آنها اعلام کرده بودند ما رئیس جمهوریم ولی کارهائی می کردند که باعث شرم شاهان بود. در هر حال راه حل زور چنین مشکلی را خواهد داشت و اما راه حل سوم اگر به مفهوم همه با هم اما در خدمت بنده! نباشد طبعا راه حل درستی است.راه حل سوم یعنی تغییر توسط مردم و نمایندگان مردم. در تئوری کار ساده است اما بیائید تعارف را کنار بگذاریم. برای عملی شدن این تئوری چه باید کرد؟ برای عملی شدن این تئوری باید اول بتوانیم علیرغم تمام اختلافات حول درد مشترک در کنار هم بایستیم، یا پیش از آن ظرفیت این کار را در خود ایجاد کنیم و واقعا بیندیشیم و این درد را احساس کنیم که بزرگترین مهاجرت تاریخ ایران از آغاز تاریخ ایران تا کنون به دلیل وجود جمهوری اسلامی رخ داده است. من در کنار ادبیات سالهاست روی تاریخ ایران کار می کنم و این را با اطلاع از تاریخ ایران می گویم.در تاریخ ایران سه چهار تا مهاجرت وجود دارد، مهاجرت آریائی ها در دو نوبت به فلات ایران، مهاجرت بخشی از ایرانیان پس از ورود مسلمین، مهاجرت در دوران صفویان و حکومت اشرف و محمود افغان اما نه در مهاجرت آریائی ها به ایران، و نه در کشتارهای هولناک زرتشتیان و ترور عمومی شهرها در اسلامی شدن ایران ومهاجرت بسیاری به هند و سرزمینهای دیگر و نه در مهاجرت دوران صفوی و پایان آن یعنی در دوران حکومت افغانها در ایران، از لحاظ تعداد، اینقدر ایرانی، مهاجر و آواره نشده است. از همان سال پنجاه و هفت بزرگترین مهاجرت به دلیل جباریت و خشونت جمهوری اسلامی شروع شد و از سال شصت شدت گرفت و هنوز هم ادامه دارد و الان در تقریبا اکثر کشورهای اروپا و آمریکا و استرالیا ما با تجمعات بزرگ ایرانی ها از پنج شش هزار گرفته تا صد هزار و بیشتر روبروئیم. الان بیست و شش سال می گذرد. سی سال می گذرد! دشمن با تمام تضادهایش حول محور غارت و چپاول و استبداد متحد است! اما ما قربانیان جمهوری اسلامی، ما که در تبعید بهترین سالهای عمرمان را سپری کرده ایم و یکربع قرن رنج کشیده ایم چقدر در کنار هم ایستاده ایم؟ چقدر علیه این ظلم تاریخی مشترک همصدا شده ایم؟. ممکن است دچار این توهم باشیم که من یا شما تمام مردم ایران هستیم و تمام افکار و اندیشه ها در من و یا شما در هم گره می خورند! بنابر این هم همصدائی و جود دارد! و هم راه سوم از تئوری به عمل در آمده است.! ولی رها از چنبره این بیماری روانی و این اسکیزو فرنی خطرناک سیاسی تعارف را باید کنار گذاشت. جامعه تبعیدیان و پناهندگان ایرانی از بزرگترین و سیاسی ترین جوامع پناهندگان و تبعیدیان و مهاجران است ولی متاسفانه هنوز هم پراکنده است. از بیدردان و سازشکاران و معامله گران بگذریم ولی اگر اهل دردیم برای راه حل سوم باید نخست در کنار هم و حول درد مشترک ومقوله آزادی و دمکراسی بایستیم و بدون این که تفاوتهایمان را فراموش کنیم دستهای همدیگر را بفشاریم. در راه حل سوم اگر در خارج کشور هستیم باید داخل ایران را فراموش نکنیم. هفتاد میلیون ایرانی در زیر آسمان ایران دارند تنفس می کنند. اینها در آنجا در حال استراحت نیستند و در بسیاری موارد در زیر حاکمیت استبداد مذهبی رنجشان بیش از ماست.باید این جمعیت و نمایندگان سیاسی آنها را فهم کرد. برای عینیت بخشیدن به راه حل سوم باید به شعور و ادراک و صلاحیت مردم برای نیل به آزادی فکر کرد و اعتقاد داشت واین تصویر قدیمی را که مردم نشسته اند و باید رفت و این جماعت چند ده میلیونی عاجز از نجات خود را نجات داد از سر بیرون کرد.نزدیک شدن تبعیدیان و پناهندگان به پیکره اصلی انسانی مردمی زنده و خروشان و صاحب صلاحیت که زاینده و پرورنده تمام ارزشها و امکانات و منجمله گروهها و سازمانهای سیاسی است می تواند گامی بزرگ در جهت راه حل سوم باشد. در راه حل سوم باید از تمامیت خواهی و انحصار طلبی نوین دست برداشت . خب اگر کسی می تواند به تنهائی و با سازمان و گروه خودش این بار را بردارد باید گفت دست مریزاد! بفرمائید و بردارید! اما اگر نمی شود و سی سال گذشته است و این حادثه مبارک رخ نداده است باید با تمام تفاوتها حول درد مشترک حول درد ملی دست در دست هم گذاشت . در راه حل سوم باید با اعتقاد به لائیسیته در کنار هم ایستاد و فضا و جهانی تازه یا شروع جهانی تازه را باور داشت ونکته بسیار مهم این که در راه حل سوم اگر چه همه می توانند نقش خود را داشته باشند اما بار اصلی بر دوش سازمانها و تشکلهای سیاسی موجود با تمام معایب و محاسنشان است. آنها هستند که به دلیل سازمان یافتگی و تجربه می توانند به عینیت بخشیدن به راه حل سوم کمک بسیار کرده و باعث جذب نیروهای منفرد و پراکنده بشوند. بدون وجود و اتحاد سازمانهای سیاسی در داخل و خارج کشور و قدرت و سازمانیافتگی و تجارب آنان راه حل سوم نمی تواند عینیت پیدا کند و در مرحله حرف باقی خواهد ماند.گزارشگران:گفته ميشود كه بزرگترين و موثرترين نيروي ضد جنگ در داخل كشور آمريكا و به تعبيري شهروندان اين كشور ميباشند .آيا اين نكته يك حقيقت است؟وفا يغمائي:فکر می کنم درست است. برای جنگ سیلابی جاری از طلا لازم است که اگر چه در نهایت از جیب سایر کشورها بیرون کشیده می شود از تاثیراتش در جامعه بزرگ آمریکا نباید غافل بود.جامعه آمریکا تضادها و مشکلات خودش را دارد و فشار جنگ را مردم حس می کنند. تلفات انسانی هم بسیار موثر است بخصوص در جهنم عراق. این جنگ نه جنگ مردم عراق است و نه جنگ بخشهای عظیمی از مردم آمریکا بنابر این طبیعی است که جنگ در داخل آمریکا نیروی ضد خودش را سازمان بدهد که شاهدش هستیم.گزارشگران:تاثيرات تحريم اقتصادي ايران از جانب شوراي امنيت و وابستگان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟وفا يغمائي:تحریم اقتصادی ایران را من مثبت می بینم ولی کافی نمیدانم. این تحریم باید با پایان دادن به زد و بندهای سیاسی همراه باشد و گرنه در رابطه با دولت حاکم بر ایران که مردم برایش مایه سوخت حکومت هستند کاری نخواهد بود. سالهاست که این کش و واکش ادامه دارد. برای امثال من سئوال این است که این تحریم در چه رابطه ای صورت می گیرد. از زاویه برخورد با دولتی تروریست و جنگ افروز و جبار و دشمن دموکراسی و آزادی و حقوق زنان که پرونده اش سالهاست در روشنی قرار دارد؟ یا از زاویه دولتی که صرفا موی دماغ آمریکا و انگلیس است و اگر موی دماغ نباشد تحریم کنندگان او را تحریم نمی کنند که هیچ بلکه چنانکه تحویلش گرفته اند تحویلش می گیرند! و نیروهای مخالف و اپوزیسیون او را تحت فشار گذاشته و تحریم می کنند ؟تحریم جدی موقعی است که به پارامتر اول توجه بشود و گرنه کافی نیست.در این تحریم اروپا نگران از دست دادن بازار بزرگ خود است! و چین و روسیه نگران بده و بستانهای کلان
.گزارشگران:جريان و پشت پرده گروگانگيري 15 ملوان انگليسي كه هم اكنون دست به افشاگريهائي چند زده اند و تيتر اخبار جهان را بخود اختصاص ميدهند را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
وفا يغمائي:این قضیه ادامه همان شل کن سفت کن هاست.من بعید می دانم انگلیس با فقط یک قایق موتوری و پانزده ملوان قصد تجاوز به آبهای ایران را داشته باشد یا از نظر تکنیکی اشتباه کرده باشد. به نظر من آخوندها احتیاج به یک قدرت نمائی داشتند که بیشتر برایشان مصرف داخلی داشت و نیز اعلام این مسئله که شماها در عراق و افغانستان در گیرید و بقول امام راحلشان هیچ غلطی نمی توانید بکنید!. اما با این همه قضیه چند روز بیشتر نمی توانست ادامه داشته باشد چون می دانستند دشمن در عین حال قوی پنجه است و زیاد نباید تحریکش کرد بنابراین احمدی نژاد با یک ژست حقوق بشری! و با تکیه بر رافت پیامبر اسلام آزادشان کرد. افشاگری های ملوانان هم اگر چه معلومات اروپائی ها را در باره رژیم زیاد می کند چیزی بر معلومات تبعیدیان، از جمهوری اسلامی نمی افزاید. در مملکتی که در طول زمامداری ملایان چند ده هزار نفر از فرزندان ملت تیرباران شده اند و اکثریت ملتی به روز سیاه شسته است اینها چیز تازه ای نیست.گزارشگران:لاريجاني نماينده ارشد مذاكرات هسته اي جمهوري اسلامي بتازگي اعلام كرده كه رژيم ايران آماده تفاهم با كشورهاي غربي است. اين زيگنال را چگونه تحليل ميكنيد؟وفا يغمائي:این مساله بارها تکرار شده است . به نظر من جمهوری اسلامی در وقت خریدن استاد کم نظیری است! اینها از یک طرف با این کارها وقت می خرند و از طرف دیگر با جلو و عقب رفتن سونداژ شان را از طرف مقابل کامل می کنند. با این همه این زیگنالها نمی تواند بی پایان باشد و یک روز باید تکلیف روشن بشود. فکر می کنم تا این نقطه زمان زیادی باقی نیست.گزارشگران:در حال حاضر چه تحليلي از افكار عمومي داخل و خارج كشور در مورد جنگ داريد؟ با توجه به اينكه برخي از احزاب و نهادهاي چپ در اروپا بنوعي همسوئي با رژيم ميپردازند و تنازعات موجود و سياستهاي جنگ افروزانه رژيم جمهوري اسلامي را كه ميتواند فجايعي غير قابل جبران بلحاظ انساني و اقتصادي ببار آورد، ناديده مي انگارند.وفا يغمائي:اکثر ایرانیان از این که کشورشان در زیر ضربات جنگ به کام فاجعه برود بیزارند. در داخل کشور هم به نظر من و تا جائی که می دانم کسی نمی خواهد جنگ بشود ولی اکثریت مردم ایران خواهان زوال و سرنگونی جمهوری اسلامی و آغاز دورانی جدید در تاریخ ایران هستند. این همان چیزی است که صدای سوم بر آن اتکا دارد و معنایش سرنگونی این رژیم توسط مردم ایران و حمایت از مردم ایران و نیروهای سیاسی و نمایندگان مردم ایران توسط دیگر دولتها ست . این را باید توضیح داد و جا انداخت. درباره احزاب و نهادهای چپ اروپائی و نیز برخی دیگر کشورها باید توجه کرد که چپ کلاسیک در رابطه با ایران و گاهی فکر می کنم اساسا در اندیشه کنونی خود دچار ایستائی و عقب ماندگی است. چطور می توانیم مثلا سفر بزرگی مثل ماندلا و زیارت مقبره خمینی ویا شخصیتهائی مثل کاسترو و چاوز و مارکز و امثالهم را بفهمبم! بعضی ها به طور فردی این شخصیتها را زیر ضرب می گیرند که به نظر من این کار درستی نیست و این شخصیتها سنخیتی با خمینی و احمدی نژاد و خامنه ای ندارند.چپ کلاسیک به طور کلاسیک دشمن اصلی را امپریالیزم می داند که نماینده اصلی اش هم آمریکا و بوش است وبی توجه یا ناتوان از درک این که ما در دهه شصت و هفتاد قرن بیستم زندگی نمی کنیم که در مقابله با آمریکا حتی ایدی امین آدمخوار! و قذافی ! و امام خمینی خودمان!! هم مشروعیت داشتند هنوز هم وقتی موجودی مثل احمدی نژاد علیه امپریالیزم حرف می زند بر اساس فرمولهایشان از او و جمهوری اسلامی حمایت می کنند و بر سر گور خمینی دسته گل می گذارند. چه می توان کرد ما در عصر شگفتی زندگی می کنیم عصری که نه تنها رژیم خمینی بلکه همه جیز به محک کشیده شده است. عصری که نه تنها اسلام کلاسیک سیاسی و صاحب ادعا در شکل یک حکومت کامل و تمام عیار بر اساس ماهیت و اندرونه واقعی خود و نه تنها خمینی و آخوندهای معاصر امتحان خودش را داد ومردود اعلام شد بلکه چپ کلاسیک نیز فرسودگی و عقب ماندگی خودش را با آویختن به فرمولها و عدم درک این که جامعه جهانی جامعه اواسط قرن گذشته نیست نشان داد و می دهد. فشار این همه البته استخوان شکن است ولی ما نسل خوشبختی هستیم که در عین حال که صدای شکستن استخوانهای خود را در زیر بار این همه تغییر و تحول و سرعت گرفتن ها و تحمل غربت و تبعید و داغ و درد می شنویم با تمام وجود روشنائی این حقیقت را در درون وجدان و شناخت خود حس می کنیم که برای حرکت به سوی آینده اندیشه هائی نو و در این زمینه چپ جدیدی زاده خواهد شد. با تشكر از شمابهروز سورن13.4.200www.gozareshgar.com