متاسفم دوست قدیمی
متاسفم دوست قدیمی
به آنانی که با هر بهانه عشق مردم را به نامردمان فروختند و به ضد خلق پیوستند
ازدکترزری اصفهانی
از گذشته ها میگذری
بارویاهایی فرسوده
با کتیبه های شکسته
خطوط معوج
ترانه هایی پیر و خمیده
درخود می غلطی
درحصار قلبی که عشق را از یاد برده است
وزمین را بر آسمان برگزیده است
فرو میروی
درتابوتی که خود ساخته ای
تابوت ویرانی خاطرات
به فراموش خانه رسیده ای
درانتهای جاده های هشیاری
اینک میخانه ها ترا درانتهای شب درخود محبوس میکنند
و هوای نیالوده صبح را
از اعماق نفس هایت برمیکشند
شب با خرخر تاریکش ترا درآعوش میکشد
سگان ولگرد بیگانه
با بزاق های چرکینشان
بوسه های ترا میخرند
و جز لیسه ای از چرکاب نصیب ات نمی کنند
متاسفم رفیق!
دیگر پیر شده ای
و خاطراتت چون سلول های مرده پوستت
چروکیده و فرتوت از ذهنت فرومیریزند
درشبهای طولانی انقراض
اجساد رویاهایت را مرداب های کهنه می بلعند
و درزمستان نومید سرد
برف برگرده اندیشه هایت انبارمیشود
فریادهای بی ثمرت را
برگ های خزانی هم به استقبال نمی آیند
باد سردی است که درکوچه وول میخورد
و هر مسافر خسته ای را میرماند
صدایت خاموشی یاس آور آخرین پرنده است
که از کوچ جدا مانده است
خرخر تاریک مرگ ترا درآغوش گرفته است
درآرامش بویناک مرداب ها ی تاریک
فرصت دیدار سپیده دمان را از دست داده ای
درکوه اما تند راست و شبانان درکومه ها میخوانند
افسوس که دربهار ترا نخواهم دید
تا فصل گلبار کوهساران زنده نخواهی ماند
ترا زمان از یاد می برد
آنگونه که مردگان از خاطرات میروند
متاسفم دوست قدیمی