عيد است و تمام بوسه و ماچ كنند
عيد است و تمام بوسه و ماچ كنند
اسماعیل یغمایی
(1)
«از باد صبا دامن گل چاك شده»
ملا گويد حساب دين پاك شده
تا دامن گل را بنمايند رفو
آژير كميته چي بر افلاك شده
(2)
نوروز شد و باعث بد نامي گل
گرد د عدم حجاب اسلامي گل
گل بر سر خود اگر كه چادر فكند
آسيد علي شود همي حامي گل
(3)
عيد آمد و نوروز شد و فصل بهار
زد بوسه به لبهاي گل سرخ هزار
مانند فقيه بي پدر بوته خار
از شدت خشم ميكند داد و هوار
(4)
در صحن سراي شيخ، خواهر سنبل!
مي گفت : تامل اي برادر بلبل!
لب را مگشا مخوان حديثي از عشق
كز خانه برون نرفته اين شيخك خل
(5)
در گشت بسيج بلبلي را ديدم
وين قصه ى بولعجب از او بشنيد م
ميگفت كه شلاق زدندم چون شب
بي صيغه كنار غنچه اي خوابيدم
(6)
نوروز شد و خدا كمي انسان شد
در باد بهار شاخ گل جنبان شد
اي همسفران وقت طرب دريابيد
كاين فرصت مختصر نه جاويدان شد
(7)
عيد است و تمام بوسه و ماچ كنند
غم را به اميد، مات و« مز آچ » كنند!! *
زيرا رسد از راه، بهارى، كاين خلق
چون خربزه شيخ شهر را قاچ كنند
(8)
هر نقش كز اميد به دل، شد پنهان
در طول هزارفصل تاريك خزان
جز آتش اميد به پيروزى خلق
كاندر دل من هنوز باشد سوزان
(9)
با هستي ات اي ملت ايران محشور
« سر سبزي» و « سور» و« سرفرازي» و «سرور»« »
« سالاري » و« سر بلندي» و « سروري » ات
سه سين دگر زهفت را سازد جور!
(10)
« سفليس» و« سياه زخم» و «سل» با « سرطان»
« سوزاك» و «سياه سرفه»، « سيدا»ي دمان
بر سفره ي هفت سين ملايان باد
از روز ازل تا به ابد جاويدان
(11)
اي خلق بزرگ عيد تو فرخنده
بخت تو چو ماه نيمه شب تابنده
در پهنهي رزم با فقيهان پليد
سرسخت بمان و سركش و يكد نده
..................................................
* مزآچ ، وارونه واژه آچمز است كه به دليل تنگى قافيه به اين روزگار افتاده است كه قدما گفته اند اين از اختيارات شاعرى است! و خدا پدر بزرگان را بيامرزد و باز جاى شكرش باقى است كه به شاعران اقلا اينقدر اختيارات داده اند! وگرنه معلوم نبود كه چه خاكى بايد به سرمان مى كرديم!.