اگر مدعي داشتن اعصابي پولادين هستيد يك دقيقه، و نه ببيشتر، به اين عكس خيره شويد! من اعتراف ميكنم نتوانستم. شايد علتش اين باشد كه اول رفتم سراغ مصاحبهاش با خبرگزاري انتخاب و ياوههايش را با هرضرب و زوري بود خواندم. بعد از آن است كه ديگر نميتوانم ولو يك دقيقه به اين جناب به عنوان يك «همنوع» نگاه كنم.باور كنيد مطلقاً قصد نوشتن طنزي ولو تلخ را ندارم. به شدت احساس توهين ميكنم و فقط ميخواهم از يك سوء تفاهم احتمالي «همنوع» بودن با ايشان جلوگيري كنم. موجودي را كه در عكس ملاحظه ميكنيد اسماعيل ططري نام دارد. ايشان دو بار به عنوان نماينده اول مجلس رژيم از كرمانشاه به خورد خلقالله داده شده. الان هم به نوشتة خبرگزاري انتخاب (23فروردين85) «مشاور عالي حجتالاسلام مهدي كروبي» هستند. البته خود او گفته است كه با حكم رسميزنگنه وزير نفت زمان خاتميدر « مجمع حوزه وزارتي» آن وزارتخانه كه معلوم نيست چه طويلهيي است مشغول است. علاوه براين، ايشان خود مدعي مصدر خدمات ارزندهيي به همشهريانش در مدت وكالتش در مجلس رژيم است. از جمله «كارخانه پتروشيميبه كرمانشاه بردم، راهآهن غرب كشور، فرودگاه بينالمللي، برق كشي به روستاها، 120هزار نامه مردم كرمانشاه را پاسخ دادم».اين موجود (كلمه بهتري در وصفش پيدا نكردهام) از سالها قبل با اظهارات عجيب و غريبش مضحكة خاص و عام بود. به طوري كه خبرگزاري انتخاب هم كه از خبرگزاريهاي «خودي» است برايش نوشته: «در سال 1372 هنگاميكه انتخابات چهارمين دوره مجلس شوراي اسلاميدر كرمانشاه برگزار شد شخصيتي در ميان نامزدها حضور يافت كه توجه عامه مردم را به خود جلب كرد كه شايد چهره خاص و سخنرانيهاي صريحش باعث اين موضوع بود. در همان ايام در هر خانه و محلهيي در كرمانشاه صحبت از ططري و سخنان و حكايتهايش بود، كه اغلب به طنز تعبير ميشد». معناي واقعي اين كلمات اين است كه ططري به واقع روي دست ملاحسني اروميه بلند شده بود و با ياوههاي خودش تبديل به يك جوك مجسم شده بود. همين خبرگزاري در ادامة معرفي او نوشته است: «در طول اين سالها هميشه يكي از سوژههاي مدنظر خبرنگاران بوده و مصاحبههاي متعددي از او در نشريات جناحهاي مختلف به چاپ رسيده است، و شايد دليل اين امر هم صداقت در گفتار و صراحت كلام او باشد» من تا چندي پيش معناي «صراحت»ي را كه خبرگزاري انتخاب نوشته همان «بلاهت» ميدانستم. اما با خواندن مصاحبه آخر اين موجود و حرفهايي كه زده است نظرم عوض شده. دلم براي تمام ابلهان جهان ميسوزد كه در رديف ططري قرار بگيرند. اسم دقيقتر اين صراحت «بربريت عريان» است. براي اين كه مبادا سوءتفاهميشود اجازه بدهيد قسمتهايي از اين مصاحبه را با هم مرور كنيم.تيتر مصاحبه عبارتست از : «آلمانيها اگر بشر بودند يك زن رقاص، رئيسشان نميشد!» از همين تيتر كافي است كه آدم طرف خودش را بشناسد و پي به چند و چون «صراحت» طرف خودش بشود. اما دندان روي جگر بگذاريد و با هم دقايقي در اصطبلي با بوي نه چندان خوشي بايستيم. تنها براي شناختن رژيم آخوندي خيلي مفيد نيست. مصارف ديگري دارد ! كه خودتان اذعان خواهيد كرد.ططري در ابتداي مصاحبه مقداري ناز و گله كرده براي مطبوعات كه حرفهايش را سانسور كردهاند! (واي به حال آن كه همه اش را مينوشتند. تازه سانسور شدهاش اين چيزهاست كه ملاحظه ميكنيد) سپس در پاسخ وضعيت دانشگاههاي كشور گفته است: « وضعيت دانشگاهها از نظر ادبيات زياد جالب نيست، چون هويت ايراني دارد از بين ميرود و تقاضا دارم از اساتيد مجرب دانشگاه كه كتاب شاهنامه فردوسي را در دانشگاهها تدريس كنند!» با معذرتخواهي از خوانندگان اعتراف كنم كه به دليل مقداري عصبيت صنفي من اصلاً دوست نداشتم نوشته خبرگزاري انتخاب را نقل كنم كه: « وي در ادبيات نيز دستي دارد و كتاب «گلزار بهشت» مجموعه اشعار اوست كه چند سال پيش منتشر شد». اما اينجا پاي «هويت ايراني و بيهويتي دانشجويان» در ميان است. و يا دلش براي شاهنامه سوخته كه:« شايد بعضيها فكر كنند چون اسم شاه دارد نبايد آن را مطالعه كرد اما هيچ كس به اندازه فردوسي با پادشاهان مبارزه نكرد». نه فكر كنيد كه ططري در زمينه مسائل ديگر خداي ناكرده مرتجع هستند. ايشان به آزادي مطبوعات شديداً معتقدند و اصلاً آن را «يكي از دستاوردهاي دولت آقاي خاتمي» ميدانند. منتها يك اشكال كوچك وجود دارد كه آن هم اين است كه خبرگزاري «خودي» انتخاب از دست هرج و مرجهاي به وجود آمده و «دامنه آزادي بي حد و حصر مطبوعات در زمان آقاي خاتمي» به فغان ميآيد. و ططري پاسخي ميدهد كه دهان «تمام ياوهگويان شرق و غرب» بسته ميشود: «اين ديگر مقصر مردم بودند نه آقاي خاتمي».همچنين ايشان تعاريفي از مفاهيم بسيار پيچيده سياسي و حقوقي دارند كه به راستي خواندني است. مثلاً در تعريف عدالت گفتهاند: «يعني هركس بايد سرجاي خودش باشد، اين ارزش دارد و افراد فرومايه را به كارهاي بزرگ نگذارند». همينطور از نظر ايشان حزب عبارتست از: « يك تعدادي جمعيت دور هم جمع شدهاند به عنوان حزب، ميگويند دور و برهم جمع شويم و به هم تكيه بزنيم تا به ما حمله نشود...!» برهمين سياق وقتي در برابر اين سؤال قرار گرفته است كه «حزب اعتماد ملي براي مردميكه در فقر معيشتي به سر ميبرند ميخواهد چه كار مثبتي انجام دهد؟» يك دفعه كتش را در ميآورد و برق چاقوي ضامندارش را به رخ خبرنگار ميكشدكه: «خب، حزبهاي ديگر چه كار كردند و چه معجزهيي انجام دادهاند، اين هم يكي از آنهاست! شما معجزات آنها را بگوئيد تا من هم از معجزات اين برايتان بگويم». اما قضيه اين همه علاقة ططري به كروبي هم بيحكمت نيست. قسمت مهمياز مصاحبه به روشن كردن مواضع حزب اعتماد و شخصيت كروبي اختصاص دارد. ططري «مراد» خودش را با اين كلمات توصيفش ميكند: «يك مرد بزرگ، يك چهره با شخصيت و يك مجتهد با سواد» ما هم زياد مته روي خشخاش نميگذاريم و تعجب نميكنيم با تمسك به ضربالمثل معروف بيله ديگ بيله چغندر از قضيه درميگذريم. ميزان علاقه ططري به كروبي بهحدي است كه دربارة انتخاب نشدن ايشان در جريان رياست جمهوري ميگويد : «آقاي كروبي تا 5صبح نفر اول بود اما روزنامه كيهان ساعت 12شب يعني درست 5ساعت قبل اعلام كرد كه خبرها را ببنديد و كاسه كوزهها را جمع كنيد و به خانههايتان برويد. رئيسجمهور مشخص شد! حالا يك دفعه چطور ورق برگشت و اين چه معجزهيي بود من نميدانم» در اين نقطه آن روي ططري بالا آمده است. دل پرخون او از دولت مهرپرور احمدينژاد بيشتر آشوب ميشود و در پاسخ: «اگر جاي احمدينژاد بوديد چكار ميكرديد» در جا ميگويد: «حالا كه نيستيم» جواب يك دهان كجي ناشي از دلخوري است. دلخوري وقتي بيشتر روشن ميشود كه بلافاصله اضافه ميكند: «اصلا ما را تأييد نميكنند» اما دلش آنقدر پر است كه تا اصل قضيه را نگويد راحت نميشود: «من شيعه هستم آن هم شيعه تندي هستم، هشت سال هم با صدام درگيري داشتم و دو دوره هم نماينده مجلس بودم، چرا بايد مرا تأييد نكنند؟» قضيه به اندازه كافي روشن هست؟ ايشان از سيليخوردگان نظام هستد. او را با تمام توحشش تاييد نكردهاند! ططري اين را ميگويد و كاري هم به اين ندارد كه خواننده را دچار اين سؤال كند كه مجلس فعلي ارتجاع چه جنگلي و با چه درندگاني است كه حتي ططري را تحمل نميكند.اما فراز اصلي درافشانيهاي ططري قسمت مربوط به زنان است. او حرفهايي در مورد زنان دارد كه فقط بايد شنيد و خواندنشان تا بدانيم معناي «توحش» و «بربريت» چيست. قسمتي از سؤال و جوابها را عينا نقل ميكنم: «- آقاي كروبي گفتند كه خانمها بايد وارد مجلس خبرگان شوند، شما چه نظري داريد؟- چه عيبي دارد بفرمايند و وارد شوند!- يعني شما موافقيد؟- تا جايي كه به حيثيت زنها لطمه نخورد چه اشكالي دارد، اما نه هر زني...! چون شايد يك وقتي مرد و مجتهد نبود، پس مملكت بدون سرپرست باشد!- يعني اگر نسل مردها منقرض شود؟- نخير، در جهان سوم و هيچ كجاي دنيا حتي آمريكا اين چنين چيزي جا نميافتد كه زن همه كاره باشد، چون نميتواند آن قدرت مرد را داشته باشد.- ببينيد، سؤال من اين است كه شما به عنوان مشاور عالي آقاي كروبي آيا موافق حضور زن در مجلس خبرگان رهبري هستيد يا نه؟- بله موافقم.- يعني يك زن ميتواند رهبر يك ملت را انتخاب كند؟- باب اجتهاد در تشيع باز است!- پس طبق نظر شما، يك خانم ميتواند يك آيتالله را به عنوان مرجع تقليد و رهبر ساير شيعيان جهان انتخاب و معرفي كند.- نخير نميتواند!- پس چطور ميتواند عضو مجلس خبرگان رهبري باشد؟- خب زني كه در حوزه علميه هست ميتواند براي كشورداري نظر بدهد... براي رضاي خدا سر من را به باد نده!» حتماً دقت كردهايد و جايي براي سوءتفاهم نيست كه بحث برسر «رهبري» زنان نيست بلكه زنان زنان حتي نميتوانند يك آيتالله را به عنوان مرجع انتخاب و معرفي كنند. حالا فكر ميكنيد چنين جانوري(تصديق ميكنيد كه واژه گوياتري از واژة موجودي است؟) وقتي در برابر يك سؤال انحرافي كه نظرش را در مورد خانم آنجلا مركل، صدراعظم آلمان، ميپرسد قرار ميگيرد چه جوابي ميدهد؟ عين جواب را نقل ميكنم كه بي نياز از هرگونه تفسيري است: «آلمانيها اگر بشر بودند يك زن رئيسشان نميشده! و اگر شعور داشتند به دنبال اين زن رقاص! كه معلوم نيست چه زني است راه نميافتادند و واقعاً اين زن براي آلمانيها يك ننگ بزرگي است و نبايد اين بلا را سر خودشان ميآوردند...».هرچند صفحات بسيار بيشتري را ميتوان در توصيف جانوري به نام ططري نوشت. اما بگذريم. فقط توضيح اول اين وجيزه را تكرار كنم تا از يك سوءتفاهم احتمالي «همنوع بودن با او» جلوگيري كنم، در واقع من حاضرم در هرجنگلي دست به گردن هر درندهيي بيندازم و عكس يادگاري بگيرم و آن را امضا كنم ولي حاضر نيستم با ططري در يك «نوع» ردهبندي شوم.
salam emrooz taadofan be donbale shenidan marge ttary...va payame tasliate khatami....didam esmesh ashenast..psa searchi kardam ta aksesho bebinam ke baleh...didam hadsam dorost bodeh....shenakhtamesh...dar in search be weblog shoma residam...va matlabeh chand sale pishe shoma ra emrooz khondam...jenabe tanz nevis ya nevisandeh..man na akhondi hastam na laeik..na siasi hastam va na gheireh siasi..yeki az hamin mardom...agar behet bar nemikhoreh baiad begam neveshteh ei ke khondam faghat az yek fardeh bifarhang va tavahosh zadeh bar miad...in neveshteh faghat fohsheh..na gozaresh..na tanzeh va ta tahlil va na morefyeh yek fard...zaheran delet az jomhori eslami porbodeh neshasti az roye deleh por faghat fohsh dadi...yekam baz negary kon va say kon bitaraf benvisi va dar neveshtat bejaieh khanandeh ghezavat nakoni...khabar ya tanzet ra benvis .be vahshi bodan ya nabodane sojeh chikar dari...on ba mane khanandeh va ghezavatam...