سردارجنگل
Friday, September 29, 2006
  نامه به کبری رحمانپور
نامه به کبری رحمانپور ،
پروانه حقیقت

کبری رحمانپور زن جوانی است که بدلیل کشتن مادرشوهر پیرش درمعرض اعدام است . اخبار جدید حاکی از این اند که طبق حکم دادگاه اسلامی اگر صاحبان خون مقتول یعنی مادرشوهر کبری اوراببخشند و طلب دیه کنند او میتواند از مر گ نجات یابد ولی شوهر کبری و دیگر افراد فامیل این را نپذیرفته اند و به احتمال زیاد کبری را بدار میکشند. کبری 19 ساله بود که پدرش بدلیل فقر اورا به یک مرد 60 ساله شوهر داد و آن مرد و مادرش مرتب و بی وقفه کبری را مورد اذیت و آزار قرار میدادند و یک روز که مادرشوهرش با چاقو اورا تهدید کرده بود در یک حالت روحی هیجانی و بطور ناگهانی کبری چاقو را از دست پیرزن گرفت و اورا به قتل رساند. درکشورهای متمدن این قتل درجه دو تلقی میشود چون بدون نقشه قبلی و دریک حالت روحی ناگهانی صورت گرفت است به اضافه اینکه سن قاتل و شرایط قتل و آزار و اذیت هایی که باعث آن شده است درنظر گرفته میشود . درضمن که قاتل را مورد معاینات روانپزشکی دقیق قرار میدهند و درنهایت ممکن است که چند سالی اورا درزندان و تحت درمان روانپزشکی قرار دهند و آزاد کنند. درجمهوری اسلامی اما حکم قصاص جاری میشود یعنی خانواده مقتول ( همان ها که او را آنقدر آزار داده اند که به این نقطه رسانده اند باید حکم کنند که اوزنده بماند یا بمیرد ) که مسخره ترین و بی پایه ترین سیستم قضایی است که مربوط به دوران حمورابی یعنی بیش از 3 هزار سال پیش است .

نامه به کبر ی رحمان پور
سلام کبری ( نمیگویم عزیز زیرا میدانم که تو عزیز هیچکس نیستی ) حتی پدری که حالا از برای نجات جان تو درخواست کمک کرده است . همان پدری که ترا در19 سالگی به یک مرد معتاد 60 ساله شوهر داد که هرشب به زور به تو تجاوز میکرد و هرروز به کمک مادرش ترا کتک میزد و آزارت میداد همان پدری که ترا به یک قاتل تبدیل کرد. اما مهمتر از این ها تو یک زنی و. درنظام جمهوری اسلامی زن یعنی موجودی مفلوک و بیچاره و اسیر . اسیر دست برادر ، پدر ، شوهر و اقوام شوهر و درنهایت اسیر دست دادگاه های عدل اسلامی . پیرمرد های ریشوی عقب مانده که زنی را به اتهام قتل دستگیر میکنند و او را به اعدام محکوم می کنند تنها به این دلیل که خانواده مقتول راضی به بخشش او نیستند یعنی دادگاهی که قاضیان اش را مردم عوام بیسواد ی تشکیل میدهند که هیچ اطلاعی از قوانین مدرن ندارند و همان ها که مجرم را خودشان هرروز آزار میداده اند و باعث عکس العمل خشونت آمیز او شده اند حال حکم میکنند که اور ا نمی بخشند و او باید بمیرد.
کبرای بینوا ! این بهترین صفتی است که میتوانم برای تو بکار ببرم. ولی نه یک چیز دیگر هم هست . تو کسی را کشته ای . میشود ترا اینطور خطاب کرد . کبرای قاتل ! اما من میگویم کبرای دلاور! زیرا حداقل کسی را کشته ای و وقتی ترا بکشند زیاد مغبون نشده ای . راستش کاش شوهرت را هم کشته بودی . همان که هرشب به تو تجاوز میکرد و هرروز ترا با کتک و شکنجه به کارهایی که دوست نداشتی مجبور میکرد. اگر شوهرت را هم کشته بودی حالا کمتر مغبون بودی و حتی میتوانستی احساس پیروزی کنی . یعنی دوتا به یکی . که چیز کمی نیست . من حتی میگویم کاش پدرت را هم کشته بودی . همان وقت که میخواست برای منافع خودش و پرداختن قرض هایش و یا پرداختن پول تریاک و حشیش اش ترا به یک پیرمرد 60 ساله معتاد شوهر داد. راستش من اگر جای تو بودم اینکار را کرده بودم . اگر اورا کشته بودی همانوقت دستگیرت میکردند و دیگر مجبور نبودی که کتک های شوهر و مادرشوهرت را هم تحمل کنی و مجبور نبودی که هرشب تن به تمایلات یک پیرمرد ستمگر بدهی . و راستش اگر تفنگ داشتی خیلی بهتر میشد. اگر میتوانستی همه این ها را با تفنگ بکشی و پشت پنجره بایستی و مغرورانه به جسدها نگاه کنی و شلیک کنی و بازهم شلیک کنی مثل فیلم ها . چطور است که وقتی قهرمان زن فیلم درانتهای داستان به نقطه انتقام میرسد وشروع میکند که دشمنان اش را یکی یکی بدرک واصل کند آنقدر همه برایش هورا میکشند و احساس خوشحالی میکنند ؟. تو. میتوانستی چند تا پلیس و پاسدار را هم بکشی . آنگاه وقتی دستگیرمیشدی میتوانستی پیروزمندانه بروی صورت قاضی هم تف بیندازی چون میدانستی که دیگر بیشتراز مرگ چیزی نیست که به سراغ ات بیاید . هم توی صورت قاضی و هم توی صورت دادستان و هم توی صورت وکیل مدافع قلابی ات. و توی صورت همه آنهایی که حالا جمع شده اند برای تو کار خیریه کنند و پول جمع کنند و دلشان برای یک قاتل کوچک میسوزد . و اینرا نمی فهمند که چه لذتی دارد کشتن کسی که انسان را شکنجه میکند و آزار میدهد .آری کبرای دلاور راه فقط همین است . اگر همه زنان و دخترانی که روز و شب مورد تجاوز و سوء استفاده و سنگسار و مرگ قرار دارند مثل تو عمل میکردند و دست به انتقام میزدند و به جای چاقو تفنگ برمیداشتند حالا وضغ زنها بهتر از این بود . حالا آنها هم جایگاه بهتری در جامعه داشتند و کسی به راحتی آنها را مورد استثمار و ستم و آزار جنسی قرار نمیداد. و طعمه های ارزانی حساب نمیشدند. و تنها یک جنس برای فروش نبودند مگر درفیلم قیصر نبود که برادر دختری که به او تجاوز شده بود همه مردهای متجاوز را یکی به یکی کشت و توی سینما هربار که میکشت برایش کف میزدند و هورا میکشیدند. به آن دختر فقط یک بار تجاوز شده بود ولی تو هرشب و هرروز مورد تجاوز قرا ر میگرفتی و هیچکس هم اعتراضی نمیکرد چون بطور قانونی و شرعی و توسط شوهرت به تو تجاوز میشد.
آری کبرای دلاور میدانم که همین روزها ترا مثل بقیه زن ها و دخترهای بینوا و بدبخت و ذلیل ایرانی درکیسه سیاهی از چوبه داری آویزان میکنند . ولی مورد تو باز بهتر از عاطفه 16 ساله است . زیرا که او هیچکس را نکشته بود و آزارش به یک مورچه هم نرسیده بود ولی تو حداقل ازیک نفر انتقام گرفتی . ویک راه رها شدن از ستم و درد و رنج را نشان دیگران دادی . هرچند که مقتول تو پیرزن بدبختی بود که او هم قربانی این نظام جهل و جور و آدمکشی است ولی تو چه میداتستی که ریشه درد کجاست . تو رنج میکشید ی و شکنجه میشدی و دریک حرکت ناگهانی به شکنجه ها پایان دادی . آنهایی که ترا محاکمه کردند البته اینرا قبول ندارند که تو درسن 19 سالگی بیشترحق زندگی داشتی تا یک پیرزن هشتاد ساله که با همدستی پسر پیر 60 ساله اش ترا به بردگی گرفته بودند. آنها قانون دارند و قاضی و دادگاه و آنهم دادگاه اسلامی !! و چون میخواهند طبق قانون قضای اسلامی !! رفتار کنند سرنوشت ترا به دست همان شوهر شکنجه گر و متجاوز تو داده اند که تصمیم بگیرد که تو زنده بمانی یا بمیری .
و تو بیشک همین روزها درکیسه سیاهرنگی برچوبه داری آویزان خواهی شد . و هیجکس قطره اشکی نثار گورت نخواهد کرد . زیرا تو یک زن بودی . ویعنی موجودی مفلوک که حق زندگی و بودن و نبودنش را مردان تعیین میکنند . مردانی که روز وشب اورا آزار میدهند وبه حقوقش تجاوز میکنند.
پروانه
حقیقت
 
Comments:
دوست گرامی بادرودی گرم
شرمشان باد ازاین خرقه پشمینه شان
متاسفانه درایران ما زنان ودختران بیشترازدیگران مورد تعدی وستم ملایان واسلامند
وتا ریشه اسلام از قوانین و فرهنگ وآموزش برکنده نشود این دردواندوه وافسوس ها ادامه دارد
برای ساختن ایرانی آباد و آزاد وسربلند راه دیگری چز پس زدن شیادان دینی ازصحنه اجتماع نداریم

تندرست و موفق و شادکام باشی
 
Post a Comment



<< Home
ادبی - سیاسی

My Photo
Name:

I am a physician, a poet and a writer from Iran.

ARCHIVES
2005-12-18 / 2005-12-25 / 2006-01-01 / 2006-01-08 / 2006-01-15 / 2006-01-29 / 2006-02-05 / 2006-02-12 / 2006-02-19 / 2006-02-26 / 2006-03-05 / 2006-03-12 / 2006-03-19 / 2006-03-26 / 2006-04-02 / 2006-04-09 / 2006-04-16 / 2006-04-23 / 2006-04-30 / 2006-05-07 / 2006-05-14 / 2006-05-28 / 2006-06-11 / 2006-06-18 / 2006-06-25 / 2006-07-02 / 2006-07-16 / 2006-08-13 / 2006-09-03 / 2006-09-24 / 2006-11-05 / 2006-11-12 / 2007-01-07 / 2007-01-21 / 2007-01-28 / 2007-02-04 / 2007-02-11 / 2007-02-25 / 2007-03-04 / 2007-03-11 / 2007-03-25 / 2007-04-08 / 2007-04-15 / 2007-06-24 / 2007-07-01 / 2007-07-08 / 2007-08-26 / 2007-09-09 / 2007-09-16 / 2007-10-28 /


Powered by Blogger